علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۱۰۹ مطلب با موضوع «نوشته ی ادبی» ثبت شده است

با من حرف بزن ؛
موسیقی صدای تو در من
دلتنگی را خواب میکند...
بخوان عاشقانه ی "دوستت دارم" را
تا بر روی لبهای تو
"دوستت دارم" را
نت به نت
گام به گام
لب خوانی کنم...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

به مشامم عطر باران میخورد...
آهنگ بیکلام و عاشقانه ی ناودانها
پشت در پشت ، بی وقفه و هیچ مکثی
در تالار خاطراتم پخش میشود...
لباس عروسانه و توری سفید آسمان
زیر نقل و نبات های آبی رنگ
چشم گیر و چشم نواز و چشم افروز 
در چشمانم برق میزند...
باز قرار است نبودت ، رفتنت و نماندنت
لحظه ی رقص باله ی دلتنگی و تنهایی
بیقرار و خیس و دودم کند...

#ugd_v[fd

  • علی رجبی
گذاشتم برود ، بدود
پی اویی که میخواهد و دوست دارد...
نیمه ی راه ، ابتدا یا انتها !
نمیدانم کجا بود که از خستگی ایستاد
از حرکت افتاد ،
قلبی که امیدوار به دیدار
شتابان 
می شتافت...
#علی_رجبی
  • علی رجبی

ناگهان برگرد و
سر زده بیا !
چون آفتاب حین باران ؛
تنها اینگونه آمدن ست که غبار رفتنت را
در آسمان چشمان بارانی ام
میشوید و میزداید و پاک میکند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

زمین هنوز هم گرد است
آسمان آبی ست
کوه ها دست به سینه
ساکت و آرام نشته اند
دریا لب ساحل را
موج به موج میبوسد
ماه در بزم شبانه ی ستارگان میرقصد
و باد آورده را باد میبرد ،
همه چیز سرجای خودش است...
دیگران میگویند ؛ 
ورنه بعد تو این دنیای بهم ریخته ی من
هر روز قیامت است...
قیامت...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تمام زندگی یک آدم همیشه تنها
در دو روز خلاصه میشود...
روزی که او آمد و
روزی که او رفت...
مابقی روزها فقط مرور خاطرات است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

در نظرم چه ساده بودند آنهایی که روی عکسهای آن ''یک نفرشان'' همیشه حساس بودند
و چه ابلهانه پشت گوشی ، کیف پولی و حتی جیبی تکه عکسی از همان ''یک نفر''
همیشه همراه داشتند...
و حالا سالهاست با قابی آویخته بر دیوار اتاقم ،
که در آن ''یک نفرم'' میخندد
که در آن خیره به من میخندد
که مرا میبوسد
که همان ''یک نفرم'' دوستم دارد ؛
حرف میزنم ، فکر میکنم ، نفس میکشم ، میخوابم و بیدار میشوم....
و حالا که چه ساده از آسمان شبهایم دقیقه دقیقه خاطراتش قطره قطره میبارد و چه ابلهانه ادامه ی روزهای نبودش را دست در دست عکس همان یک نفرم قدم میزنم...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دنیا را آب اگر برد ، باکی نیست
بگذارید تماما آبش کند ؛
من مدتهاست
در اقیانوس آرام تنهایی خویش
دست و پا زنان
از هر ساحل آشنایی
دور میشوم ،
دور...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

باید بیشتر تمرین کنم!!
دقیقا سی و سه ثانیه پیش
برای همیشه فراموش شده بودی
که دیدم
استکان چایی که برایت پر کرده بودم
سرد و دست نخورده
باقی مانده...

#علی_رجبی

  • علی رجبی