علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماندن» ثبت شده است

بخند عشق جان
بخند که باغ یخ زده و خشک این فصل زندگانی ام
با رویش شکوفه های سرخگون ات
دوباره جان گیرد...
بخند که پیچش صدای لهجه دار زیبای ات
در امتداد پرچین های فصل زرد و پژمرده ی تنهایی ام
بهار می آفریند...
بخند گل جان
بخند که چمنزار انتظار ام
به غنچه های رز
به عطر معطر حضور دوباره ی تو
محتاجانه محتاج است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

همه مزه های دنیا را چشیده ام

حتی تنهایی

عاشقی

بی وفایی...

فقط مزه ی "ماندن یار" ماند

که مزه مزه کردنش

به دلم ماند...

آخ...

آخ که به یاد یارم

دلم برای بودنش

آب افتاد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

نوشته بود

"من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم

که سرنوشت درختان باغمان تبر است"

مینویسم

من از تنه ی تنومند درختان باغمان فهمیدم

تا زندگی هست

باید زندگی کرد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

عشق و عاشقی را با ما تمرین کرد و رفت...

رفت و با دیگری جفت شد و زندگی کرد...

به گمانش عشق را آموخته است

بودن با دیگران را فهمیده است...

ولی غافل

غافل که هیچ نیاموخت و هیچ نفهمید...

که عشق به ماندنش عشق است

نه به رفتنش...

که بودن با دیگران به تعهد و قول و قرارش بودن است

نه به بی وفایی و جفای به عهد و پیمانش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بین این دل نفهم و عقل گیر کرده بودم

تنها راهش همانی بود که هم دلم هم عقلم

موافق آن بودند

تسبیح مادرم را برداشتم

همانی که همیشه لابه لای جانمازش بود

همانی که میگفت مبترک شده است...

تصمیم درستی بود

شروع کردم

میبخشم

نمیبخشم

میبخشم

نمیبخشم...

بین بخشیدن و نبخشیدنت

بین دل و عقلم گیر کرده بودم

فقط

  • علی رجبی

رفتنت را محالی بود غیرممکن!!

محال و غیرممکن را میشود باور کرد

رفتنت را هرگز...

#علی_رجبی

  • علی رجبی