گفته بودند از هرچه بترسی
به سرت می آید...
ترس رفتنش را داشتم
به سرم نیامد
ولی دماری از دلم در آورد نماندش
که هرکه و هرچه بگویند
"دوستت دارم"
"عاشقتم"
وصله نمیخورد تکه های خورد شده ی دلم...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۵۲
گفته بودند از هرچه بترسی
به سرت می آید...
ترس رفتنش را داشتم
به سرم نیامد
ولی دماری از دلم در آورد نماندش
که هرکه و هرچه بگویند
"دوستت دارم"
"عاشقتم"
وصله نمیخورد تکه های خورد شده ی دلم...
#علی_رجبی
قرار بود تمام این نوشته ها غزل باشد
وزن و قافیه را بنویسم
تا غزلی ردیف عشق تو باشد
ولی...
اَمان از این ولی ها و اَماها و اِی کاش ها
که هرچه خوب است را خراب میکند...
خواستم بگویم که عشقت شاعرم کرد
دیدم که رفتنت
هرچه عشق و شعر و غزل بود را
سپید که هیچ
سیاه کرده است...
#علی_رجبی
گاهی وقتها گذشتن و بخشیدن خوب نیست...!
درست مثلِ
گذشتن تو از احساسات من و
بخشیدن اشتباه تو...
#علی_رجبی
صدایی وحشتناک تر از شکستن دل نیست...
همان صدای سکوت دل
همان صدای بغض در گلو گیر کرده
همان صدای گریه های آرام شبانه...
#علی_رجبی
وقتایی که یادم می افتد چه شد و چه کرد و چرایی رفتنش را
تمام وجودم به فکرش می رود!!!
به حرفایی که باید میگفت و بعد می رفت
به کارهایی که باید میکرد و بعد می رفت
به یادگاری هایی که باید میگذاشت و بعد می رفت...
ولی...
فکرم از اینها که میگذرد
یادم می افتد که گفت "دیگر دوستت ندارم"
یادم می افتد که گفت "دارم ازدواج میکنم"
یادم می افتد که "گوشی بر من قطع می کرد"
یادم می افتد که "از همه دنیا و عالم بلاکم کرد"
یادم می افتد که "کمدم پر از هدیه هایش است"
یادم می افتد که "کیفم پر از یادگاری هایش است"
یادم می افتد که رفت...
حلال و حرامی نصیبش نکردم
زمین خوردن گرمی نثارش نکردم
ولی به حرمت دل شکسته ام
به حرمت اشکهایی که ریخته ام
دعایی کردم با همان دل شکسته و اشک های ریخته ام
دعا کردم
همین فکر و خیالی که در سر من جا گذاشتی
همین عشق و احساسی که در دل من کشتی
همین آینده ی روشنی که از من باز داشتی
"همین ها" یک روزی به سراغت آید
که ببینی چه بلایی به سرم آمد...!!
ای کاش این دعایم برعکس میشد
کاش جوری میرفتی
کاش حرف هایی میزدی
کاش کارهایی میکردی
کاش یادگاری هایی میگذاشتی
که دعا میکردم
خوش بخت ترین آدم این جهان تو باشی....
#علی_رجبی