علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی رجبی» ثبت شده است

سلام
کاری نداشتم فقط خواستم یادآوری کنم که پاییز برگشت ، همان فصل شیرین کتاب عاشقان ، همانی که تو همیشه منتظرش بودی...
هنوز هیچ کسی آدرس خیابانهای دو نفره ی صبح پاییز را نمیداند،
از لطافت آفتابی که خمیازه کشان چشم باز میکند و میخندد ، از گروه کر گنجشکانی که نشسته بر استیج انار و خرمالو قطعه بهشت را زمزمه کنان تمرین میکنند و نسیم صبحگاهی که تن نیمه عریان پاییز را با عطر آمیخته از سردی شب و گرمی روز نوازش میکند هنوز هیچ کسی باخبر نشده است...
دستش را بگیر و به صبح بزن ، به پیاده روی های دو نفره ، به همان کوچه پس کوچه هایی که تا چشم راه میرود دیوارهای کاه گلی با تاجهای زرد و نارنجی شاه شاخه های درختان دوشادوش هم یکدیگر را بدرقه میکنند ، به همان جای همیشگی قرارهایمان...
به همانجایی که برای اولین بار در بند آغوشم اعتراف کردی دوستم داری و لحظه رهایی از همان بند بود که اقرار کردی دوستم داری...
بهانه نیاور تنبل دوست داشتنی و 

  • علی رجبی

ناگهان برگرد و
سر زده بیا !
چون آفتاب حین باران ؛
تنها اینگونه آمدن ست که غبار رفتنت را
در آسمان چشمان بارانی ام
میشوید و میزداید و پاک میکند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

خسته ام ، خسته تر از آنکه ''نرو...لطفا باش...''
رفتنت میزند از دور به دل زخم و خراش
.
خسته از ''من'' ، ''تو'' و این جاده ی تا ''ما'' رفتن
پیچ آشتی و خم قهر و خطر.... گاز ، یواش
.
خسته از عشق ، از این لذت توام با درد
سحر در سینه که رازش نشده هرگز فاش
.
خسته از نقشه کشیدن ، نرسیدن به تو باز
خسته از حسرت خفته 

  • علی رجبی

زمین هنوز هم گرد است
آسمان آبی ست
کوه ها دست به سینه
ساکت و آرام نشته اند
دریا لب ساحل را
موج به موج میبوسد
ماه در بزم شبانه ی ستارگان میرقصد
و باد آورده را باد میبرد ،
همه چیز سرجای خودش است...
دیگران میگویند ؛ 
ورنه بعد تو این دنیای بهم ریخته ی من
هر روز قیامت است...
قیامت...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تمام زندگی یک آدم همیشه تنها
در دو روز خلاصه میشود...
روزی که او آمد و
روزی که او رفت...
مابقی روزها فقط مرور خاطرات است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

در نظرم چه ساده بودند آنهایی که روی عکسهای آن ''یک نفرشان'' همیشه حساس بودند
و چه ابلهانه پشت گوشی ، کیف پولی و حتی جیبی تکه عکسی از همان ''یک نفر''
همیشه همراه داشتند...
و حالا سالهاست با قابی آویخته بر دیوار اتاقم ،
که در آن ''یک نفرم'' میخندد
که در آن خیره به من میخندد
که مرا میبوسد
که همان ''یک نفرم'' دوستم دارد ؛
حرف میزنم ، فکر میکنم ، نفس میکشم ، میخوابم و بیدار میشوم....
و حالا که چه ساده از آسمان شبهایم دقیقه دقیقه خاطراتش قطره قطره میبارد و چه ابلهانه ادامه ی روزهای نبودش را دست در دست عکس همان یک نفرم قدم میزنم...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دوباره آسمان بارید!
نمیدانستم خدا هم خاطره ی امروز رفتنت را
به خاطر دارد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دنیا را آب اگر برد ، باکی نیست
بگذارید تماما آبش کند ؛
من مدتهاست
در اقیانوس آرام تنهایی خویش
دست و پا زنان
از هر ساحل آشنایی
دور میشوم ،
دور...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

زمستان ، بازار گرم جیب های خالی...
برای آنهایی که دیگر توانی برای در دست داشتن دستهایش ندارند ؛
برای آنهایی که درگیرند در گیر و دار جادوی ابدی چشمهایش ؛
برای من ، تو ، ما و تمام آنهایی که قایق رویاشان در مسیر شناخته ترین سرزمین ناشناخته ، عشق ، لابه لای مرداب تنهایی به گل نشسته...
زمستان , فصل جدیدی از ادامه ی تکرار روزهای تنهایی...
#علی_رجبی

  • علی رجبی