تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...
#علی_رجبی
- ۱ نظر
- ۰۴ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۳
تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...
#علی_رجبی
تمام زندگی یک آدم همیشه تنها
در دو روز خلاصه میشود...
روزی که او آمد و
روزی که او رفت...
مابقی روزها فقط مرور خاطرات است...
#علی_رجبی
در نظرم چه ساده بودند آنهایی که روی عکسهای آن ''یک نفرشان'' همیشه حساس بودند
و چه ابلهانه پشت گوشی ، کیف پولی و حتی جیبی تکه عکسی از همان ''یک نفر''
همیشه همراه داشتند...
و حالا سالهاست با قابی آویخته بر دیوار اتاقم ،
که در آن ''یک نفرم'' میخندد
که در آن خیره به من میخندد
که مرا میبوسد
که همان ''یک نفرم'' دوستم دارد ؛
حرف میزنم ، فکر میکنم ، نفس میکشم ، میخوابم و بیدار میشوم....
و حالا که چه ساده از آسمان شبهایم دقیقه دقیقه خاطراتش قطره قطره میبارد و چه ابلهانه ادامه ی روزهای نبودش را دست در دست عکس همان یک نفرم قدم میزنم...
#علی_رجبی
بخند عشق جان
بخند که باغ یخ زده و خشک این فصل زندگانی ام
با رویش شکوفه های سرخگون ات
دوباره جان گیرد...
بخند که پیچش صدای لهجه دار زیبای ات
در امتداد پرچین های فصل زرد و پژمرده ی تنهایی ام
بهار می آفریند...
بخند گل جان
بخند که چمنزار انتظار ام
به غنچه های رز
به عطر معطر حضور دوباره ی تو
محتاجانه محتاج است...
#علی_رجبی
همه مزه های دنیا را چشیده ام
حتی تنهایی
عاشقی
بی وفایی...
فقط مزه ی "ماندن یار" ماند
که مزه مزه کردنش
به دلم ماند...
آخ...
آخ که به یاد یارم
دلم برای بودنش
آب افتاد...
#علی_رجبی
نوشته بود
"من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است"
مینویسم
من از تنه ی تنومند درختان باغمان فهمیدم
تا زندگی هست
باید زندگی کرد...
#علی_رجبی
دل به دریا زدن
مگر همان نبود که آمدم و گفتم
دوستت دارم؟؟
پس چرا سر از بیایان در آوردم
وقتی تو را
دست در دست دیگری
یافتم...؟!؟
#علی_رجبی
حق با پدرم بود
طلب ، گنج است...
اگر جایی طلبی داشتی و تلاش کردی و ندادند
خودت را ناراحت نکن
چرا که طلب ، گنج است
روزی هست که مجبورند حق تو را بدهند
روزی که شاید خیلی ها به آن روز اعتقادی نداشته باشند
ولی
رفت و دیگر از مرگ
ترسی نیست...
مگر مرده را از مردن
هراسی ست؟؟
#علی_رجبی
آمد و
خندید...
عاشق شد و
خندید...
عاشقم کرد و باز هم
خندید...
خاطره ها ساخت و هر بارش
خندید...
نماند...
رفت و آخرین بار هم
خندید...
امان از خنده هایش
چه موقع آمدن و
چه موقع رفتنش
یکی قند در دل آب کرد و یکی دیگر
بر زخم دل
نمک زد...
#علی_رجبی