گفتمش
به خدا دوست ات دارم ،
او که نه اما خدا گفت :
خیلی خوب میدانم...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۳:۱۵
گفتمش
به خدا دوست ات دارم ،
او که نه اما خدا گفت :
خیلی خوب میدانم...
#علی_رجبی
لحظه ای آمد کنارم ، سرخ شد رخسار من
پلک بستم ، باز کردم ... شد یک آن دلدار من
مات و مبهوتِ صدایش چون پرنده در قفس
ذهن من شد حبس در آوازِ نرمِ سار من
با نگاهش کرد ویران هرچه نامش عقل بود
دل درفشِ عشق بالا برد و شد مختار من
عقل و هوشم خفت در تابِ بلند گیسِ او
دولتی در خواب و او در حال استعمار من
اتهام قتل عمدِ عقل خورده بر دلم
"دوستت دارم" شده تکرار هر اقرار من
بیچاره پاییز!!
برای جبران بی مهری آدمیان
برای دلخوشی دل عاشقان
چه سخت مجبور است
برای دیگران
"مهرابان" باشد...
#علی_رجبی
گاهی وقتها که از دیدن صحنه ی دردناکی
منظره ی غمناکی
فیلم درامی
از دیدن محتاج دست درازی در کوچه و خیابانی
از بی وفایی معشوقه ای نزد عاشق و مجنونی
از دیدن جان دادن حیوانی
از خاموشی جوان ناکامی
دلگیر میشوم
باران میشوم
غم و اندوه میشوم ،
خوشحال میشوم که وجودی به اسم "دل"
درونم
زندگی میکند...
#علی_رجبی
بس که افسوسِ اشتباهات تلخم را خورده ام
دلم میسوزد و میگیرد...
عجب تلخ بود
شیرینیِ دروغِ عاشق
بودنش...
#علی_رجبی
عشق
نه مجنون میشناسد نه لیلا را
عشق ماندن میفهمد و وفا را...
#علی_رجبی
دوست داشتن
تکراری ست قدیمی...
هرکه فهمید حال دل را
حرف سکوت را
کلام چشم را ،
با دل و جان
هم عاشقش باش
هم معشوقه و دلدار...
#علی_رجبی
ساعت هم به عقب برگشتن و جبران کردن را میداند
ولی توی مثلا آدم
نه...
#علی_رجبی
شلوغ ترین جای جهان
دل من است...!!
که جان و جهانم در آن
جا خوش کرده است...
#علی_رجبی
شاید که برعکس همه
جای ناراحتی برای گذشته ای که پای او رفت
برای وقتی که تلف شد
برای مادیاتی که صرف او شد
یا برای دلی که تکه تکه شد
یا حتی برای روز و شبی که دیگر رنگ و بوی زندگی نمی دهند ؛
بیشتر برای از دست دادنش ناراحتم...
برای اینکه نماند
برای اینکه واقعا دوستش داشتم و نفهمید...
برای حسی که عشق بود...
برای دلی که فقط و فقط
برای او زنده بود...