علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۲۷ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

با تیکه بر 

"دوستت دارم" هایت

نقشه ی خانه ی آینده خویش را 

با تو کشیدم...

و با اعتماد بر

"قول و قرار" هایت

با دل و جان 

دیوار به دیوار این خانه را

 برای تو بنا نهادم...

حال که نقشه ی رفتن کشیدی

بمان و بگو...

به چه تکیه زنم؟!؟

به چه اعتماد کنم؟!؟

به دیوار های این خانه که با قول و قرار تو ساختم...؟!؟

یا

به این آینده ای که با حرفای تو ساختم...؟!؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

در روزگار بی رحمی زندگی میکنیم

روزگاری که به هیچ چیز و هیچ کس رحمی ندارد

روزگاری که حتی

به عشق های دوطرفه ی عمیق

به عشق های طولانی 

به عشق های آتشین و گرم 

رحمی نشان نمیدهد

چه برسد به رفاقت ها...!!

از تک تک لحظات با هم بودن لذت ببرید

قبل از اینکه

هدف این روزگار بی رحم قرار بگیرید...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بوسه ای از آتش عشقی ماندگار

بر لب خاموش و سرد سیگار

عجب عاشقانه ی زیبایی در این روزگار

یکی جان میدهد تا دیگری بگیرد جان

یکی می میرد و دیگری می ماند نیمه جان

دوری و حسرت بوسه ای دوباره 

دلتنگی و عشقی نیمه کاره

در دل سیگار میزند آتشی غمناک

و چه دردناک...

ذره ذره ی وجود سیگار میشود دود و بخار!!

اما...

چه بود؟

جنس بوسه ی تو را...؟

که پس از تو

از حسرت دیدار دوباره ی تو

دلتنگی و

بوسه ی دوباره ای از تو

این چنین تمام وجودم را آتش زده

و ذره ذره نفس هایم را پر از دود کرده؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بیل در دست گرفتم

شروع به کندن کردم

هرچه بیشتر خاک برمیداشتم احساس خستگی بر هدف من غلبه میکرد

دو متر؟!!؟

چه خبر است همین 50 سانت هم کافیست

کمی آب مینوشیدم و میگفتم :

"حیف است تا اینجا آمدم باز هم تا هرجا شد میکنم"

تنهایی چاله ای به عمق 2 متر کندم که در طول این مسیر چند ساعته بارها و بارها شاید به تعداد دقایق این ساعت ها خسته و پشیمان شدم ولی ادامه دادم...

دانه ی بامبو را در عمق دو متری گذاشتم...

لا یه لایه خاک ریختم و پس از هر لایه با محکم کردن خاک به سراغ لایه بعدی رفتم...

خوشحال از پایان کار بطری آب را برداشتم و شروع کردم با چند بار پر و خالی کردن آب بر روی خاک کار را تمام کردم

تمام شد

نفسی محکم کشیدم و وسایل را جمع کردم و به استراحت رفتم

تمام افکار من پر شده بود از جوانه ای که قرار بود از دل این خاک سفت شده بیرون بزنه...!

"واقعا این بامبو منو خوش بخت میکنه...؟

یعنی با این بامبو و رشد اون پولدار میشم...؟

واقعا خوش شانی میاره این بامبو...؟"

از اون روز به بعد صبح ها به جای ساعت 6 باید نیم ساعت زودتر بیدار میشدم

برای سرک کشیدن به خاک باغچه و آب دادن به بامبوی آرزوهام

  • علی رجبی

عجب مسافتی...

تاب و توانم را گرفته و لب تشنه ام

سحر تا افطار را میگویم!!

سحر جدایی از تو

افطار دیدار دوباره ی تو

خسته و درمانده ام

خسته ی دوری از تو...

تشنه ام

تشنه ی بوسه بر لبان تو...

اندکی کوتاه بیا بانو

این مسافت را کوتاه کن

بیا و افطار مهمانم کن

با صدایت ربنای افطارم باش

با خنده هایت اذان افطارم باش

با بوسه بر لبانت روزه ام باز کن

با دیدن چشمانت غرق در نمازم کن

با ماندنت ...

نرو

بمان و شیرینی این سفره ی افطارم باش...!

#علی_رجبی

  • علی رجبی

درسته رهگذریم در این دنیا

ولی اگر از راهی وارد دلی شدیم 

غلطه از اون راه و دل راحت بگذریم

دل ،  خیابون و پیاده رو  نیست

از در دل باید وارد دل شد

با ته دل باید در دل ماندی شد

از لبخند و مهر و محبت 

با عشق و وفا و مودت


یادمان باشد

کلید درِ دل ما در دستان ماست

تا در باز نشود کسی وارد نمیشود

یادمان باشد

تا درِ دل کسی به روی ما باز نشود

ما نمیتوانیم وارد ان دل بشیم


ولی باید یادمان باشد

اگر وارد دلی شدیم

تا اجازه صادر نشد هرگز نباید رفت

ما مهمان مقدس ترین و پاک ترین خانه ی دنیاییم

یادمان باشد

اگر کسی وارد دلمان شد

اجازه خروج را هرگز صادر نکنیم

او مهمان مقدس ترین و پاک ترین خانه ی دنیاست

#علی_رجبی

  • علی رجبی

با تو نقشه ها در خیالم کشیده ام

زندگی با تو را در رویا نقاشی کشیده ام

دور از منی و کشیدنی ها را کشیده ام

ناز تو

درد

عذاب

فریاد

نم

سی گار

سی گار

و سیگار...

#علی_رجبی

  • علی رجبی