علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشته ی ادبی» ثبت شده است

سلام
کاری نداشتم فقط خواستم یادآوری کنم که پاییز برگشت ، همان فصل شیرین کتاب عاشقان ، همانی که تو همیشه منتظرش بودی...
هنوز هیچ کسی آدرس خیابانهای دو نفره ی صبح پاییز را نمیداند،
از لطافت آفتابی که خمیازه کشان چشم باز میکند و میخندد ، از گروه کر گنجشکانی که نشسته بر استیج انار و خرمالو قطعه بهشت را زمزمه کنان تمرین میکنند و نسیم صبحگاهی که تن نیمه عریان پاییز را با عطر آمیخته از سردی شب و گرمی روز نوازش میکند هنوز هیچ کسی باخبر نشده است...
دستش را بگیر و به صبح بزن ، به پیاده روی های دو نفره ، به همان کوچه پس کوچه هایی که تا چشم راه میرود دیوارهای کاه گلی با تاجهای زرد و نارنجی شاه شاخه های درختان دوشادوش هم یکدیگر را بدرقه میکنند ، به همان جای همیشگی قرارهایمان...
به همانجایی که برای اولین بار در بند آغوشم اعتراف کردی دوستم داری و لحظه رهایی از همان بند بود که اقرار کردی دوستم داری...
بهانه نیاور تنبل دوست داشتنی و 

  • علی رجبی

تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

باید بیشتر تمرین کنم!!
دقیقا سی و سه ثانیه پیش
برای همیشه فراموش شده بودی
که دیدم
استکان چایی که برایت پر کرده بودم
سرد و دست نخورده
باقی مانده...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بخند عشق جان
بخند که باغ یخ زده و خشک این فصل زندگانی ام
با رویش شکوفه های سرخگون ات
دوباره جان گیرد...
بخند که پیچش صدای لهجه دار زیبای ات
در امتداد پرچین های فصل زرد و پژمرده ی تنهایی ام
بهار می آفریند...
بخند گل جان
بخند که چمنزار انتظار ام
به غنچه های رز
به عطر معطر حضور دوباره ی تو
محتاجانه محتاج است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

هرچه از آن من بود سد راهش شد تا بماند ؛

این من

این دل

این غرور و احساسم...

سدشکن خوبی بود یا که سد من خوب نبود؟؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

سادگی 

جرم بزرگی ست که مجازاتش

نه که مرگ

نه که حبس 

بلکه زیست و زندگی

در حصارِ مردمانِ

بی وجدان ست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بخیر شدن شب ها برایم دیگر

محال است

بخیر شدن صبح هم برای خودش 

رویایی شده است...

یک نفر

یک نفر باید فقط پیدا شود

تا "غروب جمعه ام" را 

بخیر کند...

یک نفر که ترجیحا

فقط باید ،

"تو" باشد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

"عشق" یعنی "ماندن"...

وقت سختی و خستگی هایش

پا به پایِ یار ، 

باقی ماندن...

وقت دوری و دلتنگی هایش

چشم به راه یار ،

منتظر ماندن...

وقت تنهایی و غم هایش

در فکر یار ،

وفادار ماندن...

هرچه باشد غیر از این

شعری ست که فقط 

شعار سر میدهد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

آن روزی را که من و تو ، ما بودیم را یادت هست؟؟

آن روز در آن کافه ی تاریک و آن کیک شیرین و قهوه ی تلخ را

یادت هست؟؟

همان روزی که زیباترین روز زیبای زندگی تو بود را...

همان روزی که تمام خواسته هایت

داشتن "یادگاری از من و آن روز" بود را

همان روزی که خنده بر لبانت جاری بود را

همان روزی که گفتم "دوستت دارم" را

یادت هست...؟؟

چند بار شد؟؟

که صدای شاتر دوربینت به صدا در آمد؟؟

چیک چیک...

چلیک چیک...

  • علی رجبی

بدتر از یک گذشته ی تلخ و 

پر از شکست

آینده ای ست که همان گذشته

دوباره تکرار شود...!!

و چه شکست تلخی ست

اگر خودت

باعث تکرارش باشی...

#علی_رجبی

  • علی رجبی