علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۵۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشکسته» ثبت شده است

ما نسل محبوس شده در دایره ی تنهاییم...
به شعاع روشنی از خاطرات
و به مرکزیت یک "او"
در محیطی تاریک 
از گذشته ای نه چندان دور
نه چندان نزدیک
سخت ویران و خوب حیرانیم ؛
خاطرات هرچه شعاعش بیشتر
وسعت دایره ی تنهایی
بیشتر و بیشتر و بیشتر...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

سلام
کاری نداشتم فقط خواستم یادآوری کنم که پاییز برگشت ، همان فصل شیرین کتاب عاشقان ، همانی که تو همیشه منتظرش بودی...
هنوز هیچ کسی آدرس خیابانهای دو نفره ی صبح پاییز را نمیداند،
از لطافت آفتابی که خمیازه کشان چشم باز میکند و میخندد ، از گروه کر گنجشکانی که نشسته بر استیج انار و خرمالو قطعه بهشت را زمزمه کنان تمرین میکنند و نسیم صبحگاهی که تن نیمه عریان پاییز را با عطر آمیخته از سردی شب و گرمی روز نوازش میکند هنوز هیچ کسی باخبر نشده است...
دستش را بگیر و به صبح بزن ، به پیاده روی های دو نفره ، به همان کوچه پس کوچه هایی که تا چشم راه میرود دیوارهای کاه گلی با تاجهای زرد و نارنجی شاه شاخه های درختان دوشادوش هم یکدیگر را بدرقه میکنند ، به همان جای همیشگی قرارهایمان...
به همانجایی که برای اولین بار در بند آغوشم اعتراف کردی دوستم داری و لحظه رهایی از همان بند بود که اقرار کردی دوستم داری...
بهانه نیاور تنبل دوست داشتنی و 

  • علی رجبی

تازگی ها به یمن رفتنش
رهبر ارکستری شده ام
که نوازندگانش جز ''سکوت''
نتی برای نوازندگی ، ندارند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تمام زندگی یک آدم همیشه تنها
در دو روز خلاصه میشود...
روزی که او آمد و
روزی که او رفت...
مابقی روزها فقط مرور خاطرات است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دنیا را آب اگر برد ، باکی نیست
بگذارید تماما آبش کند ؛
من مدتهاست
در اقیانوس آرام تنهایی خویش
دست و پا زنان
از هر ساحل آشنایی
دور میشوم ،
دور...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

زمستان ، بازار گرم جیب های خالی...
برای آنهایی که دیگر توانی برای در دست داشتن دستهایش ندارند ؛
برای آنهایی که درگیرند در گیر و دار جادوی ابدی چشمهایش ؛
برای من ، تو ، ما و تمام آنهایی که قایق رویاشان در مسیر شناخته ترین سرزمین ناشناخته ، عشق ، لابه لای مرداب تنهایی به گل نشسته...
زمستان , فصل جدیدی از ادامه ی تکرار روزهای تنهایی...
#علی_رجبی

  • علی رجبی

دیگر هیچ انتظاری از هیچ ماه هیچ سالی نیست...

آنکه عاشق بود 

عاقبت رفت...

آنکه معشوق بود هم رفت...

آنکه گرم و با معرفت بود

ادعای مرام داشت

خیلی وقت است رفته است...

آنکه زیبا بود و در اصطلاح با دیگران کمی فرق داشت را 

هنوز نمیدانم چه وقت

واقعا رفت...

این یکی که را که هیچ کس واقعا از نزدیک ندیده است و نمی شناسد

یا اگر دیده است دیگر نیست که از واقعیت اش بگوید...

اردی"بهشت"...!!!

دل نبند آدم و حوا

حتی این بهشت هم خیلی زود میرود...

خاصیت زندگی ما همین است

هیچ کس نمی آید که واقعا بماند...

هیچ کس صرف فعل "ماندن" را نمیداند...

عذاب واقعی همین بیسوادی ما و این فصل هاست

همین آذر و اسفند و مرداد و فروردین و اردیبهشت و فصل مفصل قسم های او

که فقط "رفتن" را در تقویم ژولیده پولیده ی زندگی من

خط خطی کردند و رفتند...

آری...

جهنم واقعی همین اردی بهشت های بعد از اوست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

شنبه همان جمعه است

فقط به خاطر بودن با دیگران و در جمع

مجبور است تظاهر به خوشحالی و سرزندگی کند

وگرنه صاحب خانه ی دل که نباشد

شنبه هم دلگیر و دلتنگ است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

خدا را خواستم که بازگردد

پاییز شد...

خدا را التماس کردم که برگردد

سرد شد...

خدا را سوال کردم که کجا هست؟!

باران شد...

خدا را پرسیدم که یادش به یادم هست؟!

ناگهان ، در باران این هوای سرد پاییزی

غروب شد...

لحظه ی رفتن خورشید بود که فهمیدم

خدا از خلقت بنده های بی وفایش

چه دلگیر و غمگین 

میبارد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دلی در حوالی کوچه پس کوچه های عشق

نزدیک خیابان خزان

روبروی پارک برگریزان

لابه لای نم نم باران

گمشده است...

از یابنده تقاضا میشود

نیمه ی گمشده ی مرا

به سوی جاده ی عشق

به سمت خانه ی دل

روانه کند...

مژدگانی شما محفوظ است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی