علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیانت» ثبت شده است

عشق و عاشقی را با ما تمرین کرد و رفت...

رفت و با دیگری جفت شد و زندگی کرد...

به گمانش عشق را آموخته است

بودن با دیگران را فهمیده است...

ولی غافل

غافل که هیچ نیاموخت و هیچ نفهمید...

که عشق به ماندنش عشق است

نه به رفتنش...

که بودن با دیگران به تعهد و قول و قرارش بودن است

نه به بی وفایی و جفای به عهد و پیمانش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

زیادی کم بود 

دوست داشتنت

آنقدر کم که زیادی بود 

بودنم...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بهم گفتند تو که اصلا تا حالا نماز نخوندی

روزه هم که هیچ وقت نگرفتی

تا گیر هم نیفتی، دعا نمیکنی

پس چرا اینقدر از خدا میگی؟؟

چرا اینقدر دلت خوشه به خدا و چیزی که اصلا شاید نباشه...؟؟

خیلی راحت و ساده میگم

  • علی رجبی

ارزش جنگیدن نداشت

برای کسی که خود 

قصد جنگیدن نداشت...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

رفت و دیگر از مرگ 

ترسی نیست...

مگر مرده را از مردن

 هراسی ست؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

همیشه یک نفر سوم وجود دارد

حالا میخواهید باور کنید میخواهید باور نکنید...

این نفر سوم 

قرار نیست همیشه رقیب شما باشد

گاهی یک دوست

یک رفیق

یا یک مشکل خودش نفر سومی میشود

در رابطه ای که همه چیز گل و بلبل است

یا به قول امروزی ها دوطرفه است...

باز هم باور نمیکنید؟؟

پس گوش کنید :

همه چیز فوق العاده بود...

روز و شب حرف میزدیم

آنقدر بهم نزدیک و صمیمی بودیم که 

  • علی رجبی

آمد و

خندید...

عاشق شد و

خندید...

عاشقم کرد و باز هم

خندید...

خاطره ها ساخت و هر بارش

خندید...

نماند...

رفت و آخرین بار هم

خندید...

امان از خنده هایش

چه موقع آمدن و

چه موقع رفتنش

یکی قند در دل آب کرد و یکی دیگر

بر زخم دل

نمک زد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

ه خوابم به خیالم گاهی اوقات

تو نیا

روز و شب وقت خلوت به سراغم

تو نیا...

بگذر از من تا که ببینم طعم تنهایی

چیست

همانی که بود و

دیگر از آن خبری نیست...

بگذر از من

  • علی رجبی

بین این دل نفهم و عقل گیر کرده بودم

تنها راهش همانی بود که هم دلم هم عقلم

موافق آن بودند

تسبیح مادرم را برداشتم

همانی که همیشه لابه لای جانمازش بود

همانی که میگفت مبترک شده است...

تصمیم درستی بود

شروع کردم

میبخشم

نمیبخشم

میبخشم

نمیبخشم...

بین بخشیدن و نبخشیدنت

بین دل و عقلم گیر کرده بودم

فقط

  • علی رجبی

آدم های ساده

درِ خانه ی دل خود را باز میگذارند

تا هرکس هروقت که خواست وارد شود و

هرچه که خواست بگوید و برود...

 اما آدم های مهربان

  • علی رجبی