علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۵۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشکسته» ثبت شده است

دل خوش بودیم به همین ماه پر نور

به همین نور شب های تنهایی کم نور

به همین هم صحبت نزدیک و یاور دور

به همین مهتاب و همین سنگ صبور

این همه گرفتی از من و این دل

بس نبود؟؟

یار و خنده و زندگی و این خواب و خیال را

که تو همه سند زدی و گرفتی و بردی

این آخرین همدم و هم صبحت شب های ما را

تو نگیر...

به نام خودت قسم

که شب های ما خودش تار است

از آنی که هست

تاریک ترش نکن...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

قرار بود تمام این نوشته ها غزل باشد

وزن و قافیه را بنویسم 

تا غزلی ردیف عشق تو باشد

ولی...

اَمان از این ولی ها و اَماها و اِی کاش ها

که هرچه خوب است را خراب میکند...

خواستم بگویم که عشقت شاعرم کرد

دیدم که رفتنت 

هرچه عشق و شعر و غزل بود را

سپید که هیچ

سیاه کرده است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

آنچنان در حق من و این دل دعا کردند

که آخر در کنارم

در آغوشم

محکم مرا بغل کرده است...

نمی رود

نمیخواهم برود

این یک بار ماندنی ست

عشقش به من این بار

واقعی ست

فقط یک چیز

  • علی رجبی

شب ها را میخوابم در نبودت

غصه ای نیست شب ها 

که رفته ای و نمانده ای و تنها شده ام این روزها

هرشب که خاطره های تو به ذهنم حمله ور میشود

جمله ای به دلم میگویم که آرام میگیرد...

"اندکی صبر

وقت سحر نزدیک است"

و همین جمله آتشی خاموش میکند در دلِ سوخته و سوزانم

که آرام و ساکت و بی صدا میخوابد این دل بی قرارم 

میخوابد به امید دیدارت

در فردا و صبحی دیگر...

هر صبح اما

داستان فرق میکند

تا بیدار میشود نام تو را میخواند

به دنبال تو این خانه ی متروکه را قدم میزند

برای یافتن تو ، کل شهر را خبردار میکند...

مگر آرام میگیرد این دل بی زبان و نفهمم

دیگر هیچ حرف و هیچ جمله ای رامش نمیکند...

حق دارد !!

سحر شده است و 

  • علی رجبی

دل به دریا زدن

مگر همان نبود که آمدم و گفتم

دوستت دارم؟؟

پس چرا سر از بیایان در آوردم

وقتی تو را

دست در دست دیگری 

یافتم...؟!؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

امشب

دلم با نبودت کنار نیامد

بهانه ی تو را دارد

خودت که نمیخوانی و قصد آمدنی هم که نداری

لااقل بگذار من بیایم

به خواب راحت و آرامی که بعد از رفتنت داری...

بیایم که فقط تو را ببینم

تا این دل کمی آرام بگیرد...

اگر آمدم اما

اندکی خنده نثار این دل بیچاره ی بیمارم کن

بخند تا که خندان شود این دل بی جان و جانانم

بخند تا بمانم تا ابد در خواب خندانت

بمانم تا دیگر صبحی نبینم

بمانم همانجا 

محو تماشای جانان و جانم

بمانم که در این دنیا

بی تو زنده ماندن

دیگر محال است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

سوی من اگر می آیید

آهسته گام بردارید...

حوالی من

آسمان خون میبارد و زمین

به خرده های شکسته ی دلم شده است تزیین...

مبادا که چشمتان بسوزد و دلتان خون شود...

که مبادا تقصیرش به پای یار دیرینم قفل شود...

گناه رفتنش خود به تنهایی

بار سنگینی ست که به دوش دارد...

راه سفرش را 

دشوار تر از آنی که هست

نکنید...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

بهم گفتند تو که اصلا تا حالا نماز نخوندی

روزه هم که هیچ وقت نگرفتی

تا گیر هم نیفتی، دعا نمیکنی

پس چرا اینقدر از خدا میگی؟؟

چرا اینقدر دلت خوشه به خدا و چیزی که اصلا شاید نباشه...؟؟

خیلی راحت و ساده میگم

  • علی رجبی

ارزش جنگیدن نداشت

برای کسی که خود 

قصد جنگیدن نداشت...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

تیری که زدی 

از دل و جان و تن ما ،

بگذشت...

با آتش مردادت چه کند

این دل داغ دیده ی سوزانم...؟!

ای صاحب چرخ و فلک و روز و شب و هرچه که نامی

اندکی صبر

حال من و این دل عاشق

همه ویران ست...

اندکی رحم 

عمر من و این عمر جوانی

همه در فصل خزان ست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی