علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر عاشقانه» ثبت شده است

زمستان ، بازار گرم جیب های خالی...
برای آنهایی که دیگر توانی برای در دست داشتن دستهایش ندارند ؛
برای آنهایی که درگیرند در گیر و دار جادوی ابدی چشمهایش ؛
برای من ، تو ، ما و تمام آنهایی که قایق رویاشان در مسیر شناخته ترین سرزمین ناشناخته ، عشق ، لابه لای مرداب تنهایی به گل نشسته...
زمستان , فصل جدیدی از ادامه ی تکرار روزهای تنهایی...
#علی_رجبی

  • علی رجبی

لحظه ای آمد کنارم ، سرخ شد رخسار من

پلک بستم ، باز کردم ... شد یک آن دلدار من


مات و مبهوتِ صدایش چون پرنده در قفس

ذهن من شد حبس در آوازِ نرمِ سار من


با نگاهش کرد ویران هرچه نامش عقل بود

دل درفشِ عشق بالا برد و شد مختار من


عقل و هوشم خفت در تابِ بلند گیسِ او

دولتی در خواب و او در حال استعمار من


اتهام قتل عمدِ عقل خورده بر دلم

"دوستت دارم" شده تکرار هر اقرار من

  • علی رجبی

گاهی وقتها که از دیدن صحنه ی دردناکی

منظره ی غمناکی

فیلم درامی

از دیدن محتاج دست درازی در کوچه و خیابانی

از بی وفایی معشوقه ای نزد عاشق و مجنونی

از دیدن جان دادن حیوانی

از خاموشی جوان ناکامی

دلگیر میشوم

باران میشوم

غم و اندوه میشوم ، 

خوشحال میشوم که وجودی به اسم "دل"

درونم

زندگی میکند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دلی در حوالی کوچه پس کوچه های عشق

نزدیک خیابان خزان

روبروی پارک برگریزان

لابه لای نم نم باران

گمشده است...

از یابنده تقاضا میشود

نیمه ی گمشده ی مرا

به سوی جاده ی عشق

به سمت خانه ی دل

روانه کند...

مژدگانی شما محفوظ است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

میان این همه گلهای رنگارنگ و زیبای چمن زار

چشمم به جمال سرخ و چشمان سیاهش افتاد

بی خود از این جمع و عشوه ی گل های برگ دار

با چشم چیدم و بوییدم و بوسیدم و عشقش به جانم افتاد...

امان...

امان از این گونه های سرخش...

امان از این سرخی لب هایش...

امان از این سیاهی چشمانش...

امان از این مهر و محبت و عشوه های نازش...

وای بر من و  این دیده و این چشمم

که دیدم در باد رقص موهای پریشانش...

کور شد از دیدن گلی دیگر چشمانم

که در یادم جا خوش کرده است خنده هایش...

چه کنم من

چه کند دل

  • علی رجبی