خدا را خواستم که بازگردد
پاییز شد...
خدا را التماس کردم که برگردد
سرد شد...
خدا را سوال کردم که کجا هست؟!
باران شد...
خدا را پرسیدم که یادش به یادم هست؟!
ناگهان ، در باران این هوای سرد پاییزی
غروب شد...
لحظه ی رفتن خورشید بود که فهمیدم
خدا از خلقت بنده های بی وفایش
چه دلگیر و غمگین
میبارد...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۵۶