علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۱۰۹ مطلب با موضوع «نوشته ی ادبی» ثبت شده است

قصد کرده ام

دهخدا را از ابتدا تا آخرین جلدش بخوانم

مرور کنم تک تک واژگان را

بفهمم معنی کلمات را...

میخواهم واژه ای بیابم تا توصیف کند

عشقی را که واقعا عشق باشد...!!

عشقی که صرف فعلش ماندن

قیدش دوطرفه بودن

صفتش مهر و محبت

فاعلش به جای من و تو

ما باشد...

عشقی که از او در آن خبری نباشد...

به راستی

چیره گردیدن دوستی بر کسی 

معنای واقعی عشق است؟؟

یا که تعلق قلب به کسی...؟؟

اصلا

کسی میداند که دهخدا را عشقی بوده است؟؟

یا که نه...؟؟

ما را باش

یکبار اشتباه کردیم و از نا بلدش عشق را خواستیم

حال باز هم در حال اشتباهیم...!!

ما را چه به جلد های زخیم و کلفت دهخدا

عشق را در همین غزل های شهریار

خواهیم جست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

جنس عشق را چشیدم و کشیدم...

به بودنش 

به دیدنش

 معتاد شدیم...

بعد رفتنش

در نبودش

خمار شدیم...

ویران شدیم...

بی خواب شدیم...

بیمار شدیم...

تنها شدیم...

چه " آدم سوز" است

عشقی که جنسش بی وفایی ست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

آشق بودنش کلاهی داشت

که سر دل گذاشت و رفت...

گشاد و بزرگ...

فقط نمیدانم چرا حالا

دلم

تنگ شده برای همان کلاه آشقی او...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دل خوش بودیم به همین ماه پر نور

به همین نور شب های تنهایی کم نور

به همین هم صحبت نزدیک و یاور دور

به همین مهتاب و همین سنگ صبور

این همه گرفتی از من و این دل

بس نبود؟؟

یار و خنده و زندگی و این خواب و خیال را

که تو همه سند زدی و گرفتی و بردی

این آخرین همدم و هم صبحت شب های ما را

تو نگیر...

به نام خودت قسم

که شب های ما خودش تار است

از آنی که هست

تاریک ترش نکن...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

قرار بود تمام این نوشته ها غزل باشد

وزن و قافیه را بنویسم 

تا غزلی ردیف عشق تو باشد

ولی...

اَمان از این ولی ها و اَماها و اِی کاش ها

که هرچه خوب است را خراب میکند...

خواستم بگویم که عشقت شاعرم کرد

دیدم که رفتنت 

هرچه عشق و شعر و غزل بود را

سپید که هیچ

سیاه کرده است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

نه شبی ماند برای خواب

نه روزی برای خیال

نه حتی دلی برای دوست داشتن دیگران...

این بود ، تمام آنچه نبودت

بر سر من و این دل 

آورد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

نوشته بود

"من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم

که سرنوشت درختان باغمان تبر است"

مینویسم

من از تنه ی تنومند درختان باغمان فهمیدم

تا زندگی هست

باید زندگی کرد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

دل به دریا زدن

مگر همان نبود که آمدم و گفتم

دوستت دارم؟؟

پس چرا سر از بیایان در آوردم

وقتی تو را

دست در دست دیگری 

یافتم...؟!؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

به خیالش رنج میکشم از رفتنش...

دیگران هم میپندارند که در نبودش درد میکشم

ولی...

تنها این پاکت سیگار است که میفهمد

واقعا چه میکشم از نبودش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

سوی من اگر می آیید

آهسته گام بردارید...

حوالی من

آسمان خون میبارد و زمین

به خرده های شکسته ی دلم شده است تزیین...

مبادا که چشمتان بسوزد و دلتان خون شود...

که مبادا تقصیرش به پای یار دیرینم قفل شود...

گناه رفتنش خود به تنهایی

بار سنگینی ست که به دوش دارد...

راه سفرش را 

دشوار تر از آنی که هست

نکنید...

#علی_رجبی

  • علی رجبی