علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

به او بگویید دوستش دارم...

زبان مرا ،نوشته هایم را ، حتی شعرهایم را

هیچ نمیفهمد...

نمیدانم ، دوست داشتن کجایش نامفهوم است...

به چه زبانی بگویم ، بنویسم ، بخوانم که بداند دوستش دارم...

بگوییدش عاشقی این گوشه ی شهر دور از او می نویسد

سطر به سطر ، بیت به بیت حتی کلمه به کلمه

که" او را دوستش دارم"...

بگوییدش رسوای پایین و بالای شهر شده است عشقش

بگوییدش مسخره ی کوچه و برزن شده است شعرهایش

بگوییدش که من دوس...

صبر کنید!!!

شما چه؟؟ زبانم را میفهمید؟؟ نوشته هایم را میفهمید؟؟ اصلا عشق را میفهمید؟؟

میفهمید که عشق دیوانه ام کرده است...؟؟

که من هیچ نمیدانستم از شعر ولی عشقش شاعرم کرد..؟؟

اصلا این ها همه هیچ ، شما چه؟؟

دوست داشتن را میفهمید..؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

شلوغ ترین جای جهان 

دل من است...!!

که جان و جهانم در آن 

جا خوش کرده است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

گاهی وقتها که در حالت تنهایی 

بیشتر از همه وقت ها تنها میشوم

به دنبال بهانه هایی میگردم برای شاد بودن

مثلا شب که میشود

به فردای خودم فکر میکنم

به اینکه تا چه ساعتی از ظهر میتوانم بخوابم!!

میدانی

دوره ی من و تو ، بد دوره ای شده است

هرچه باعث شادی ست 

همه هزینه هایی دارد که لعنت کند خدا 

باعث و بانی اش را

ولی مگر از خواب هم شادی ای ارزان تر میتوان یافت؟؟

البته اگر دل و دلتنگی هایم 

مجالی به چشم و ذهنم برای خواب بدهد...

بگذریم

بهانه های شادی زیادند

مثلا 

  • علی رجبی

میان این همه گلهای رنگارنگ و زیبای چمن زار

چشمم به جمال سرخ و چشمان سیاهش افتاد

بی خود از این جمع و عشوه ی گل های برگ دار

با چشم چیدم و بوییدم و بوسیدم و عشقش به جانم افتاد...

امان...

امان از این گونه های سرخش...

امان از این سرخی لب هایش...

امان از این سیاهی چشمانش...

امان از این مهر و محبت و عشوه های نازش...

وای بر من و  این دیده و این چشمم

که دیدم در باد رقص موهای پریشانش...

کور شد از دیدن گلی دیگر چشمانم

که در یادم جا خوش کرده است خنده هایش...

چه کنم من

چه کند دل

  • علی رجبی

قسمِ جانِ من و جانِ خودش خورد

"میمانم..."

قسمِ جانِ خدا خورد

میماند...

جانِ من هیچ

جانِ خودش در خطر است

خدا هم هیچ

روزگار رحمش کند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

خودم بودم ،

با دستان خودم

دلم را 

غرورم را

احساساتم را

حتی قطره قطره اشک چشمانم را

قربانی راهش کردم

بلکه بماند...

نمیدانم

قربانی ام را خدا حلال ندانست

یا که او

آدم قدرنشناسی بود!!!

این همه قربانی کم است مگر؟؟!!

آن هم قربانی کردن غرورم

به دست خودم؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

شاید که برعکس همه

جای ناراحتی برای گذشته ای که پای او رفت

برای وقتی که تلف شد

برای مادیاتی که صرف او شد

یا برای دلی که تکه تکه شد

یا حتی برای روز و شبی که دیگر رنگ و بوی زندگی نمی دهند ؛

بیشتر برای از دست دادنش ناراحتم...

برای اینکه نماند

برای اینکه واقعا دوستش داشتم و نفهمید...

برای حسی که عشق بود...

برای دلی که فقط و فقط 

برای او زنده بود...

  • علی رجبی

هر از گاهی که ذهنم 

راهش را اشتباه میرود

فکرم 

به درون جای خالی بعد از رفتنش

سقوط میکند...

جای دست و پایم ،

دلم از درون میشکند و

تکه تکه میشود...

تا که یادم به یادش می افتد

دلم

دل تکه تکه شده ام

گرفتار عمیق ترین حفره ی دنیا میشود...

"نبودنش"...

جای داد و فریاد و آه و فغانی از درد

سکوت میکنم

سکوتی به سردی اولین فرود برگ فصل تنهایی

سکوتی که اگر شکسته شود

جای نجات ، نابودم میکند...

دست روی دلم میگذارم و در همان حفره میمانم...

جای گریه ، میخندم

نه از زخمی که بعد از رفتنش در دل جا مانده است

از یادش

خنده هایش

موهایش

لبهایش...

باز هم بگویم از دلیل خنده هایم یا که کافی ست؟؟

به گمانم که از زیاد هم زیاد تر است

برای آدمی چون من

که هنوز هم عاشقش باشد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

من باشم و صبح باشد و هوس یک بوسه و عشق بازی

حیف ،

حیف در این حس 

در این عشق

جای تو خالی ست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

"عشق" یعنی "ماندن"...

وقت سختی و خستگی هایش

پا به پایِ یار ، 

باقی ماندن...

وقت دوری و دلتنگی هایش

چشم به راه یار ،

منتظر ماندن...

وقت تنهایی و غم هایش

در فکر یار ،

وفادار ماندن...

هرچه باشد غیر از این

شعری ست که فقط 

شعار سر میدهد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی