خواست همه چیز را گردن من بیندازد
اینکه بعد از چند سال نخواست بماند
اینکه وفادار نماند به وفای من
اینکه خیانت کرد و با دیگری رفت
آن هم بعد چندین سال...
از اخلاق بدم گفت
از لجبازی هایم
از اینکه
- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۶
خواست همه چیز را گردن من بیندازد
اینکه بعد از چند سال نخواست بماند
اینکه وفادار نماند به وفای من
اینکه خیانت کرد و با دیگری رفت
آن هم بعد چندین سال...
از اخلاق بدم گفت
از لجبازی هایم
از اینکه
شده است شب بخوابی و صبح بیدار بشوی
ولی آدم دیگری باشی؟؟
شده است در لحظه ای عادت های زندگی ات
وارونه شود و جور دیگری شود؟؟
میشود...
درست همان شبی که گفت دیگر نمیشود
درست همان لحظه ای
قدر عشق را عاشقی فهمد که یارش رفته باشد
وفا را عاشقی فهمد که یارش بی وفا باشد...
عجب رسم عجیبی ست!!
هرچه باید فهمید
همه از اویی باید فهمید که خود هیچ ،
نفهمید...
#علی_رجبی
آینه هم خندید
موی سپید و چهره ی جوانم را که دید
شرح حال گفتم و چهره و مو ،
همه شد نیست و ناپدید...
خرد شد
تکه تکه شد
چیزی از آن آینه ی خندان نماند باقی ...
به گمانم گذشته ی منِ پیر جوان
از درون شکست داد آینه ی سربی را...
ببین
آینه خندان هم تاب نیاورد
آنچه که رفتنت
بر سر من دلشکسته
آورد...
#علی_رجبی
نیازی به بحث کردن نیست
خسته هستم
و حوصله ای هم دیگر نیست
برگه ی اعتراف نامه را بیاوردید
مینویسم...
همه چیز را اعتراف میکنم...
"من گناهی ندارم
همه چیز تقصیر
عشق را باید در قفس حبس کرد
درِ آن را محکم بست و از آن مراقبت کرد!!
مرغ عشقم را که پراندم ، بی وفا شد
عشقش فراموش و جفت او تنها شد
از همه بدتر
جفتش تنها شد و مرد ؛
او عاشق مرغی دیگر شد...
آن که مرغ عشق بود این چنین شد!!
امان از عشق این روزهای آدم ها...
وای به حال آدم ها و دل آدم ها...
#علی_رجبی
گاهی وقتها گذشتن و بخشیدن خوب نیست...!
درست مثلِ
گذشتن تو از احساسات من و
بخشیدن اشتباه تو...
#علی_رجبی
این روزا همه دنبال متن های کوتاه هستند
کسی به نوشته های بلند توجهی نمیکند
فکر کنم تو هم یکی از همانها هستی...
این همه بلند نوشتم که
"بمــــــــــــــــــــــــــــان"
که
ارزش نداشت...
گوش دادن به حرف هایش
وقتیکه در دروغ گفتن
حرف نداشت...
#علی_رجبی