علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراموشی گذشته» ثبت شده است

سلام
کاری نداشتم فقط خواستم یادآوری کنم که پاییز برگشت ، همان فصل شیرین کتاب عاشقان ، همانی که تو همیشه منتظرش بودی...
هنوز هیچ کسی آدرس خیابانهای دو نفره ی صبح پاییز را نمیداند،
از لطافت آفتابی که خمیازه کشان چشم باز میکند و میخندد ، از گروه کر گنجشکانی که نشسته بر استیج انار و خرمالو قطعه بهشت را زمزمه کنان تمرین میکنند و نسیم صبحگاهی که تن نیمه عریان پاییز را با عطر آمیخته از سردی شب و گرمی روز نوازش میکند هنوز هیچ کسی باخبر نشده است...
دستش را بگیر و به صبح بزن ، به پیاده روی های دو نفره ، به همان کوچه پس کوچه هایی که تا چشم راه میرود دیوارهای کاه گلی با تاجهای زرد و نارنجی شاه شاخه های درختان دوشادوش هم یکدیگر را بدرقه میکنند ، به همان جای همیشگی قرارهایمان...
به همانجایی که برای اولین بار در بند آغوشم اعتراف کردی دوستم داری و لحظه رهایی از همان بند بود که اقرار کردی دوستم داری...
بهانه نیاور تنبل دوست داشتنی و 

  • علی رجبی

بس که افسوسِ اشتباهات تلخم را خورده ام

دلم میسوزد و میگیرد...

عجب تلخ بود 

شیرینیِ دروغِ عاشق 

بودنش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

هر از گاهی که ذهنم 

راهش را اشتباه میرود

فکرم 

به درون جای خالی بعد از رفتنش

سقوط میکند...

جای دست و پایم ،

دلم از درون میشکند و

تکه تکه میشود...

تا که یادم به یادش می افتد

دلم

دل تکه تکه شده ام

گرفتار عمیق ترین حفره ی دنیا میشود...

"نبودنش"...

جای داد و فریاد و آه و فغانی از درد

سکوت میکنم

سکوتی به سردی اولین فرود برگ فصل تنهایی

سکوتی که اگر شکسته شود

جای نجات ، نابودم میکند...

دست روی دلم میگذارم و در همان حفره میمانم...

جای گریه ، میخندم

نه از زخمی که بعد از رفتنش در دل جا مانده است

از یادش

خنده هایش

موهایش

لبهایش...

باز هم بگویم از دلیل خنده هایم یا که کافی ست؟؟

به گمانم که از زیاد هم زیاد تر است

برای آدمی چون من

که هنوز هم عاشقش باشد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

گذشته ام از گذشته هایی که زود گذشت

از لحظه هایی که تماما با تو ، می گذشت...

گذشته ام از تو و حرفها و قول ها و قرارهایت

از رفتنی که نداشتم به رفتنت هیچ ، رضایت...

گذشته ام که کارم از این کارها هم ، گذشته است

که دلم درحسرت بودنت حسابی ، سوخته است...

گذشته ام از عشق و عاشقی و دوست داشتن دیگران

که دلم ندارد تحملی برای آمدن و نماندن و رفتنشان...

از خودم

حق خودم...

از دلم

داغ دلم...

از آینده ام

  • علی رجبی