اعتراف خودم به گذشتن از تو و گذشته ها
گذشته ام از گذشته هایی که زود گذشت
از لحظه هایی که تماما با تو ، می گذشت...
گذشته ام از تو و حرفها و قول ها و قرارهایت
از رفتنی که نداشتم به رفتنت هیچ ، رضایت...
گذشته ام که کارم از این کارها هم ، گذشته است
که دلم درحسرت بودنت حسابی ، سوخته است...
گذشته ام از عشق و عاشقی و دوست داشتن دیگران
که دلم ندارد تحملی برای آمدن و نماندن و رفتنشان...
از خودم
حق خودم...
از دلم
داغ دلم...
از آینده ام
نحسی آینده ام...
از رفتنت
بی وفا رفتنت...
از تمام هرچه آمد به سرم
تمام هر چه تو آوردی به سرم...
از خدا هم...
از تقدیر و قسمت و حکمت و سرنوشت خدا هم،
گذشته ام...
ولی
از دل هایی که مرا خواستند
چشم هایی که مرا بوسیدند
نگاه هایی که مرا طلبیدند
لب هایی که مرا خواندند
دست های که مرا کشیدند
از هیچ کدام نمی گذرم...
چرا که حق الناسی ست که تو با بی وفا بودنت
به گردن گرفته ای...
که چشم دلم را به عشق و مهر و محبت دیگران
کور کرده ای...
هرچه که عشق دیگران نافرجام شود و
دلشان شکسته...
همه از رفتنی ست که عشق را در دلم
از کار انداخته...
همه از تویی ست که رفتنت حال دلم را
بهم ریخته...
از آتشی که به جان دلم انداختی و حالا دلم
یخ بسته...
از حسی ست که دیگر در من و این دل سرد
دود شده و سوخته...
راستی
چگونه از این "دل عاشق" و این "عشق دل"
گذشتی و رفتی؟؟
چرا که با نوشتن همین نوشته ها و
اعتراف خودم به گذشتن از تو و گذشته ها...
"دلم" هرگز
از تو و اینگونه رفتنت
قصد گذشت و گذر و گذشتنی
ندارد...!!
#علی_رجبی