آمد
تا زندگی تیره و تار مرا
رنگین کند...
همچو رنگین کمان...!!
غافل از اینکه عمر رنگین کمان
لحظاتی بیش نیست...
رفت و
جز سردی و زردی
چیزی در این زندگی ما نماند...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۳
آمد
تا زندگی تیره و تار مرا
رنگین کند...
همچو رنگین کمان...!!
غافل از اینکه عمر رنگین کمان
لحظاتی بیش نیست...
رفت و
جز سردی و زردی
چیزی در این زندگی ما نماند...
#علی_رجبی
خورشید هم موقع بیداری
خوش رنگ و لطیف است...
ولی موقع رفتن
دلگیر و غم انگیز...!!
هر ساعت یک روز
شدت رنگش در حالت تغییر ...
بنگر به که دل بستی؟؟
نور چشم و شدت سرخی لبش را
به چه باختی؟؟
بر باطن او خیره شو ، نه بر ظاهر آن نور شدید و نامتعادل
که باطن آن روشنگریست و ظاهر او کوری این دیده ی دل
قبل از آنکه به کسی دل تو ببندی
باطن او بین
که پس از حقه ی ظاهر
عمری ، دلگیر و غم انگیز
تو دربندی
#علی_رجبی
روزها
از پس آن رفتن تو ، می گذرد...
غرق شعر بودیم
بلکه این غم دوری
این حالت روحی ، در گذرد...
شب ها اما
خاطره های با تو بودن
از چشمِ دل من ، می گذرد...
چه سر و سری داری تو با شب های تنهایی من؟!؟!
که شب های بعد تو
در فکر خاطره های تو
آرزوی مرگ بر دل من می گذرد!!!
#علی_رجبی
با تیکه بر
"دوستت دارم" هایت
نقشه ی خانه ی آینده خویش را
با تو کشیدم...
و با اعتماد بر
"قول و قرار" هایت
با دل و جان
دیوار به دیوار این خانه را
برای تو بنا نهادم...
حال که نقشه ی رفتن کشیدی
بمان و بگو...
به چه تکیه زنم؟!؟
به چه اعتماد کنم؟!؟
به دیوار های این خانه که با قول و قرار تو ساختم...؟!؟
یا
به این آینده ای که با حرفای تو ساختم...؟!؟
#علی_رجبی