نیازی به بحث کردن نیست
خسته هستم
و حوصله ای هم دیگر نیست
برگه ی اعتراف نامه را بیاوردید
مینویسم...
همه چیز را اعتراف میکنم...
"من گناهی ندارم
همه چیز تقصیر
- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۳:۵۷
نیازی به بحث کردن نیست
خسته هستم
و حوصله ای هم دیگر نیست
برگه ی اعتراف نامه را بیاوردید
مینویسم...
همه چیز را اعتراف میکنم...
"من گناهی ندارم
همه چیز تقصیر
عشق را باید در قفس حبس کرد
درِ آن را محکم بست و از آن مراقبت کرد!!
مرغ عشقم را که پراندم ، بی وفا شد
عشقش فراموش و جفت او تنها شد
از همه بدتر
جفتش تنها شد و مرد ؛
او عاشق مرغی دیگر شد...
آن که مرغ عشق بود این چنین شد!!
امان از عشق این روزهای آدم ها...
وای به حال آدم ها و دل آدم ها...
#علی_رجبی
گاهی وقتها گذشتن و بخشیدن خوب نیست...!
درست مثلِ
گذشتن تو از احساسات من و
بخشیدن اشتباه تو...
#علی_رجبی
این روزا همه دنبال متن های کوتاه هستند
کسی به نوشته های بلند توجهی نمیکند
فکر کنم تو هم یکی از همانها هستی...
این همه بلند نوشتم که
"بمــــــــــــــــــــــــــــان"
که
بوسه های او را دوست میدارم...
هم شیرین است و هم تند و تلخ
تا لب از او جدا نکنم ، لب از لبم برنمیدارد
همیشه همراهم هست
چه در خوشحالی هایم و چه در ناراحتی هایم
هم قدم و همراه قدم زدن هایم هست
با من آهنگ گوش میدهد ، همان آهنگی که من گوش میدهم...
فکر کنم دوباره عاشق شده ام...!!
ولی اینبار فقط به خاطر وفادر بودنش هست که او را میخواهم...
آخر میدانی
دل بریدی و گذاشتی به کنارم
در کوزه گذاشتی که بنوشم آن همه آبش
رفتی و بر دل ما زخمی به جا ماند
کوزه برداشتیم که بنوشیم که شود زخم دلم پاک
آخ که چه شور است
چه تلخ و چه عجیب است
چه تند و چه غریب است..!!
وای بر من و بر ما
آن که آب نیست
آن
بعضی ها ، آدمها را مثل قرص می بینند
قرص های آرامش بخش
این بعضی ها برای آرام شدن و داشتن آرامش با شما وارد رابطه میشوند
و وای به روزی که نتوانید آرامشان کنید
شما را مانند یک پوکه خالی قرص دور میریزند
و در اولین و نزدیک ترین مکان ممکن قرصی دیگر برای خود تهیه میکنند...
این بعضی ها اصلا به شما و دل شما توجهی ندارند
بلکه
درست به اندازه ی آن همه دل بستنِ به او
غلط بود
آن همه دل بستن به قول و قرار او...
#علی_رجبی
زمان ؛
واژه ای که تغییر داد حرف هایت را
واژه ای که تغییر داد قول و قرارهایت را
"خواهم ماند" برای آینده
که تو در گذشته میگفتی...
"ماندم" برای گذشته
که تو حال گفتی...
"می مانم" برای حال
که تو
هیچ وقت
نگفتی...!!
زمان ؛
واژه ای که نشان داد "تو" را...
واژه ای که نشان داد "عشق تو" را...
#علی_رجبی
دیر فهمیدم
هربار دسری ، نوشیدنی یا غذایی با سلیقه ی خودش سفارش میداد
هیچ وقت ، هیچ وقت تا آخر تمامش نمیکرد
هربار هم میپرسیدم چرا نمیخوری؟
میگفت دیگر دوست ندارم... سیر شدم... میلی ندارم...
همان سفارشی که خودش با سلیقه ی خودش انتخاب میکرد...
و چقدر دیر فهمیدم
من هم سلیقه ی او بودم
من هم انتخاب او بودم
و من هم روزی دلش را خواهم زد
و یک روزی از من سیر خواهد شد
و یک آن روز آخر اتفاق افتاد...
حالا میفهمم که چقدر دیر فهمیدم...
#علی_رجبی