علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامردی» ثبت شده است

عشق و عاشقی را با ما تمرین کرد و رفت...

رفت و با دیگری جفت شد و زندگی کرد...

به گمانش عشق را آموخته است

بودن با دیگران را فهمیده است...

ولی غافل

غافل که هیچ نیاموخت و هیچ نفهمید...

که عشق به ماندنش عشق است

نه به رفتنش...

که بودن با دیگران به تعهد و قول و قرارش بودن است

نه به بی وفایی و جفای به عهد و پیمانش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

زیادی کم بود 

دوست داشتنت

آنقدر کم که زیادی بود 

بودنم...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

رفت و دیگر از مرگ 

ترسی نیست...

مگر مرده را از مردن

 هراسی ست؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

پیچیده اش نکنید

حتی انکارش هم نکنید

عشق هست

آدم عاشق شدنش هم هست

ولی...

آدم با وجدان کم است !!

که اگر گفت میمانم 

بماند

که سر بحث و قهری

جا نزند

که وقت رفتن...

اصلا آدم با وجدان

بعد قول و قرارش بر ماندن و عشقش

لحظه ای فکر رفتن ،

نمیکند...

حال اگر رفت

نگویید عشق نیست و عاشق نیست

بگویید وجدان نیست و آدم با وجدان نیست...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

همیشه یک نفر سوم وجود دارد

حالا میخواهید باور کنید میخواهید باور نکنید...

این نفر سوم 

قرار نیست همیشه رقیب شما باشد

گاهی یک دوست

یک رفیق

یا یک مشکل خودش نفر سومی میشود

در رابطه ای که همه چیز گل و بلبل است

یا به قول امروزی ها دوطرفه است...

باز هم باور نمیکنید؟؟

پس گوش کنید :

همه چیز فوق العاده بود...

روز و شب حرف میزدیم

آنقدر بهم نزدیک و صمیمی بودیم که 

  • علی رجبی

خستم از تلخی ها

از حقیقت رفتن و نبودن ها

از دل نوشته های اندوهناک..

از حرف ها و نوشته های خودم..

میخواهم حرف تازه ای بزنم

شیرین باشد

موجب شادی دل باشد 

بگویم مثلا :

  • علی رجبی

ه خوابم به خیالم گاهی اوقات

تو نیا

روز و شب وقت خلوت به سراغم

تو نیا...

بگذر از من تا که ببینم طعم تنهایی

چیست

همانی که بود و

دیگر از آن خبری نیست...

بگذر از من

  • علی رجبی

باور کنی یا نکنی میخواهم تو را فراموش کنم !!

دلم میخواهد

آمدنت 

عاشق شدنت

بی وفا شدنت

رفتن و نماندنت را

از یاد ببرم...

انگار که تویی اصلا نیامده بوده است که بخواهد اینگونه برود...

بروم به چند سال پیش 

جایی که هنوز عاشق تو نشده بودم...

بشوم همان آدم قبل از تو

همان که قبل از تو .........

صبر کن

  • علی رجبی

خواست همه چیز را گردن من بیندازد

اینکه بعد از چند سال نخواست بماند

اینکه وفادار نماند به وفای من

اینکه خیانت کرد و با دیگری رفت

آن هم بعد چندین سال...

از اخلاق بدم گفت

از لجبازی هایم

از اینکه 

  • علی رجبی

آینه هم خندید

موی سپید و چهره ی جوانم را که دید

شرح حال گفتم و چهره و مو ،

 همه شد نیست و ناپدید...

خرد شد

تکه تکه شد

چیزی از آن آینه ی خندان نماند باقی ...

به گمانم گذشته ی منِ پیر جوان

از درون شکست داد آینه ی سربی را...

ببین

آینه خندان هم تاب نیاورد

آنچه که رفتنت

بر سر من دلشکسته

 آورد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی