علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۱۱۷ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

دلتنگ که شدی

مقاومت نکن!!

بگذار همه چیز روال خودش را داشته باشد

به او فکر کن

گریه هم اگر لازم شد 

چشم را راهی کن

حتی سیگار هم اگر دلت کشید

همراهش روشن کن و پشت هم دود کن...

هرچقدر با ذهنت 

در برابر دلتنگی ها 

مقاومت کنی

  • علی رجبی

خودم بودم ،

با دستان خودم

دلم را 

غرورم را

احساساتم را

حتی قطره قطره اشک چشمانم را

قربانی راهش کردم

بلکه بماند...

نمیدانم

قربانی ام را خدا حلال ندانست

یا که او

آدم قدرنشناسی بود!!!

این همه قربانی کم است مگر؟؟!!

آن هم قربانی کردن غرورم

به دست خودم؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

چه فرق دارد که امروز

پنچ تا شنبه باشد

یا که یک جمعه؟!؟

آدمی که دلمرده باشد

یا که یارش کنارش نباشد ،

روزهای هفته 

هر چه باشد یا نباشد

فرقی دیگر

ندارد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

شاید که برعکس همه

جای ناراحتی برای گذشته ای که پای او رفت

برای وقتی که تلف شد

برای مادیاتی که صرف او شد

یا برای دلی که تکه تکه شد

یا حتی برای روز و شبی که دیگر رنگ و بوی زندگی نمی دهند ؛

بیشتر برای از دست دادنش ناراحتم...

برای اینکه نماند

برای اینکه واقعا دوستش داشتم و نفهمید...

برای حسی که عشق بود...

برای دلی که فقط و فقط 

برای او زنده بود...

  • علی رجبی

هر از گاهی که ذهنم 

راهش را اشتباه میرود

فکرم 

به درون جای خالی بعد از رفتنش

سقوط میکند...

جای دست و پایم ،

دلم از درون میشکند و

تکه تکه میشود...

تا که یادم به یادش می افتد

دلم

دل تکه تکه شده ام

گرفتار عمیق ترین حفره ی دنیا میشود...

"نبودنش"...

جای داد و فریاد و آه و فغانی از درد

سکوت میکنم

سکوتی به سردی اولین فرود برگ فصل تنهایی

سکوتی که اگر شکسته شود

جای نجات ، نابودم میکند...

دست روی دلم میگذارم و در همان حفره میمانم...

جای گریه ، میخندم

نه از زخمی که بعد از رفتنش در دل جا مانده است

از یادش

خنده هایش

موهایش

لبهایش...

باز هم بگویم از دلیل خنده هایم یا که کافی ست؟؟

به گمانم که از زیاد هم زیاد تر است

برای آدمی چون من

که هنوز هم عاشقش باشد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

کاری ندارم که خدا رو قبول دارید یا که نه

کاری ندارم که دین دارید یا که نه

قسم هم نمیدهم

فقط حواستان باشد

یک رفتن میتواند یک آدم را نابود کند

در هر سنی که باشد 

جدای از هر جنسیتی که دارد

نابود کردنش همان اتفاق رفتن است

زنده بودنش پای همان ماندن است

اگر خدا ندارید ، دیگران خدایی دارند که خدایی کردن را خوب میداند

اگر دین ندارید ، دیگران دینی دارند که برای هر آمدن و رفتن کلامی از خدا دارند...

مراقب باشید

کاری نکنید رفتنتان پای خدا و دین دیگران را به زندگی شما باز کند

به خدای خودم قسم

که خدای آدم ها ، خدایی کردن را خوب بلد است

اسمش را بگذارید شانس

یا که بخت و اقبال

ولی خدا نکند که چوبش را بخورید...

آنجاست که میفهمید خدایی هم هست که خدایی میکند

و امان

امان از شبی که بنده ی خدا از خدایش عدالت بخواهد

امان از روزی که مخلوقش از خالقش حکم تقاص بخواهد

میخندی؟؟

خنده ی بنده ی دل شکسته ی خدا

دیدنی تر از خنده ی توست...

هرچه از دستش بر آید میکند

این خدا با آن خدای دیگران زمین تا آسمان فرق دارد

خدای دلشکسته ها گریان است

از دست رفتن ها و نماندن های بنده های دیگرش ، عاصی ست

هرچه باید کرد را میکند تا که خنده ی بنده ی دلشکسته اش را دوباره ببیند

حتی اگر آن کار 

نابود کردن زندگی تویی باشد 

که با پای خودت آمده ای ی و با پای خودت هم رفته ای...

میدانی

خنداندن بنده های دلشکسته خیلی سخت است

ولی خدا راهش را میداند

چرا که خدا درد و دل های شبانه ی آنها رو گوش میدهد

میداند که چه میخواهند

میداند که دلشان چه میخواهد...

خدا بنده هایش را همیشه و همه حال خندان میخواهد

حتی اگر مجبور شود خلاف میلش چوبی بر تو و زندگی تویی که رفته ای بزند

اینکار را میکند تا خنده ی بنده ی دلشکسته خودش را باز هم ببیند

مراقب دل دیگران باشید

درد و دل های شبانه ی آدم های دلشکسته را خدا

همیشه می شنود و همیشه عملی میکند...

از من گفتن بود

مراقب رفتن هایتان باشید...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

در اوج جوانی

یک دروغ  

یک قسم  

یک عشق

پیر و نابودم کرد...

دروغ "عاشق بودنش"

قسم "عاشق ماندنش"

و عشق من

به قسم ها و دروغهایش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

خنده اش ، شفای دلتنگی هایم بود

هنوز هم عکس خنده هایش را دارم ولی

بودنش

خودش

چیز دیگری بود...

نگران احوال پریشانم بود

صدایش مسکن دردهایم بود

هم پای شب بیداری هایم بود...

چشمانش

آخ که چشمانش

معجزه ای از معجزات خلقت بود...

درمان هر دردم را دستش ، 

شفابخش بود...

او

تنها یک آدم بود ولی

مرده ای چون مرا با او

همیشه زنده بود...

راستش همین است

تنها طبیبم 

تنها و تنها ، 

او بود....

#علی_رجبی

  • علی رجبی

گفت بس است

شعرِ تو سنگین ست

غمِ این اشعارت

دردِ بی درمان ست...

خندیدم و گفتم

 تو چه میدانی؟؟

از من

 از منِ عاشق...

به حرف آمد

چشم گریانش ،

تو چه میدانی؟؟

از رفتنِ معشوقه یِ یک عاشق...

حالت بارش چشمانش

نحوه ی گفتن حرفهایش

یادم انداخت مرا

روزی که شدم بی دل و دلدار

روزی که مرا

حال مرا

گریه بود و گریه بود و گریه بود...

روزِ رفتنِ معشوقه یِ یک ، عاشق بود...

خنده ام ساکت شد

گریه اش آرام شد

درد بی درمان را

عاشق بی یار را

دل بی دلدار را

آدم تنها را

درد و دل ، 

درمان شد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

آن روزی را که من و تو ، ما بودیم را یادت هست؟؟

آن روز در آن کافه ی تاریک و آن کیک شیرین و قهوه ی تلخ را

یادت هست؟؟

همان روزی که زیباترین روز زیبای زندگی تو بود را...

همان روزی که تمام خواسته هایت

داشتن "یادگاری از من و آن روز" بود را

همان روزی که خنده بر لبانت جاری بود را

همان روزی که گفتم "دوستت دارم" را

یادت هست...؟؟

چند بار شد؟؟

که صدای شاتر دوربینت به صدا در آمد؟؟

چیک چیک...

چلیک چیک...

  • علی رجبی