یادی از یاری که عاشقم کرد
شاید که برعکس همه
جای ناراحتی برای گذشته ای که پای او رفت
برای وقتی که تلف شد
برای مادیاتی که صرف او شد
یا برای دلی که تکه تکه شد
یا حتی برای روز و شبی که دیگر رنگ و بوی زندگی نمی دهند ؛
بیشتر برای از دست دادنش ناراحتم...
برای اینکه نماند
برای اینکه واقعا دوستش داشتم و نفهمید...
برای حسی که عشق بود...
برای دلی که فقط و فقط
برای او زنده بود...
برای روز و شبی که تماما
چه خواب و چه بیدار
همه برای او بود و او هرگز باورش نشد...
برای این چیزها ست
که ناراحتم و دلم همیشه گرفته و دلگیرم...
غم حرفهایم را
ناراحتی نوشته هایم را
هرچه میخواهید بخوانید
هرچه میخواهید برداشت کنید
شاید که حرف دل شما هم باشد ولی
جز حقیقت هیچ حرفی برای گفتن ندارم...
دروغ چرا؟؟
خوب بود
خوب تر از خوب
دوستش داشتم
عشقم بود و عاشقش هستم
ولی...
ولی نماند...
نماندی که هر وقت به شب میرسد
غم نوشته هایم دو چندان که هیچ
چندین برابر میشود...
شب هایی که فقط منم و یک نوشته
شب هایی که فقط منم و
یادی از یاری که عاشقم کرد
ولی..
ولی عاشقم نماند...
#علی_رجبی