پی اویی که میخواهد و دوست دارد...
نیمه ی راه ، ابتدا یا انتها !
نمیدانم کجا بود که از خستگی ایستاد
از حرکت افتاد ،
قلبی که امیدوار به دیدار
شتابان
می شتافت...
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۳:۱۲
به راه افتادن پاهایت
خیابان پشت خیابان زیر ذره بین آفتاب سر به زیر به دنبال کاشی های پیاده روها ، میروی تا که روشن شود اجاق کفش ها تا که خسته شود کاشی های خیابان...
سیصد و چهار ،سیصد و پنج ،سیصد و شش ...
گوشه ای می نشینی تا که آب شود بخار
گاهی وقتها که در حالت تنهایی
بیشتر از همه وقت ها تنها میشوم
به دنبال بهانه هایی میگردم برای شاد بودن
مثلا شب که میشود
به فردای خودم فکر میکنم
به اینکه تا چه ساعتی از ظهر میتوانم بخوابم!!
میدانی
دوره ی من و تو ، بد دوره ای شده است
هرچه باعث شادی ست
همه هزینه هایی دارد که لعنت کند خدا
باعث و بانی اش را
ولی مگر از خواب هم شادی ای ارزان تر میتوان یافت؟؟
البته اگر دل و دلتنگی هایم
مجالی به چشم و ذهنم برای خواب بدهد...
بگذریم
بهانه های شادی زیادند
مثلا
نوشته بود
"من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است"
مینویسم
من از تنه ی تنومند درختان باغمان فهمیدم
تا زندگی هست
باید زندگی کرد...
#علی_رجبی
رفت و دیگر از مرگ
ترسی نیست...
مگر مرده را از مردن
هراسی ست؟؟
#علی_رجبی
بزرگ شدم
به امید اینکه
تمام زمین خوردن ها
تمام زخم های روی بدنم
یادم برود...
آهای دنیا...!!!
بگذار بچه شوم
تا دل تکه تکه شده ام دل شود
تا زخم های روی دلم پاک شود
تا دوباره بلند شوم
تا او را فراموش کنم...
#علی_رجبی
روزها
از پس آن رفتن تو ، می گذرد...
غرق شعر بودیم
بلکه این غم دوری
این حالت روحی ، در گذرد...
شب ها اما
خاطره های با تو بودن
از چشمِ دل من ، می گذرد...
چه سر و سری داری تو با شب های تنهایی من؟!؟!
که شب های بعد تو
در فکر خاطره های تو
آرزوی مرگ بر دل من می گذرد!!!
#علی_رجبی
فاصله زندگی تا مرگ
درست به اندازه ی فاصله ی گفتن
"دیگه دوستت ندارم" هست...
مراقب باشید!!!
کسی که وارد حریم دلتان کردید
کسی که با او زندگی کردید
کسی که آینده خویش را با او ساخته اید را
به قتل نرسانید...
در این دنیا پر از مقتول های زنده هست
زنده هایی که از درون مرده اند...
همیشه به یاد داشته باشید
هرجایی دلی رو کشتید
هرجایی عشقی رو تباه کردید
هرجایی عهدی رو جفا کردید
خدایی قاتل در کمین لحظه های خوشی شما
نشسته است...
#علی_رجبی