تو را بی پشیمانی
بی انصراف
تو را بی ترس از اشتباه
بی تصور پایان راه ،
تو را چون سفری بی بازگشت به مریخ
تو را با هیجانی ماندگار
با ذوق و اشتیاقی بی انتها
تو را با تمام احساس آدمِ عاشقِ حوا
تو را
- ۰ نظر
- ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۴۳
تو را بی پشیمانی
بی انصراف
تو را بی ترس از اشتباه
بی تصور پایان راه ،
تو را چون سفری بی بازگشت به مریخ
تو را با هیجانی ماندگار
با ذوق و اشتیاقی بی انتها
تو را با تمام احساس آدمِ عاشقِ حوا
تو را
لحظه ای آمد کنارم ، سرخ شد رخسار من
پلک بستم ، باز کردم ... شد یک آن دلدار من
مات و مبهوتِ صدایش چون پرنده در قفس
ذهن من شد حبس در آوازِ نرمِ سار من
با نگاهش کرد ویران هرچه نامش عقل بود
دل درفشِ عشق بالا برد و شد مختار من
عقل و هوشم خفت در تابِ بلند گیسِ او
دولتی در خواب و او در حال استعمار من
اتهام قتل عمدِ عقل خورده بر دلم
"دوستت دارم" شده تکرار هر اقرار من
قفسی ساخته ام بهر امید
حبس در آن
دل و جان را میزنم بر عشق تاکید
تا رسم سویِ آنی که رسیدن به او هست بعید...
گر بریزد پر و بالم در اسارت
نامم که شاید بنامند
"مجنونی اهل شهادت"
#علی_رجبی
مثلا شرط بسته باشیم هرکه برد هرچه خواست...
دقیقه 90 باشد که تیمم گل آخر را بزند...
اَخم کنی و فحش هایت را شروع کنی
یکی به خودت و یکی به تیمم
یکی به من و یکی به تیمت...
آخ که چه شیرین است عصبانیت هایت
من بخندم و تو غر بزنی...
من باز بخندم و تو باز فحشم بدهی...
با اَخم و قهر بگویی شرطت
بگویم
"بوسه ای در آغوش بی اعصابت..."
#علی_رجبی
به راه افتادن پاهایت
خیابان پشت خیابان زیر ذره بین آفتاب سر به زیر به دنبال کاشی های پیاده روها ، میروی تا که روشن شود اجاق کفش ها تا که خسته شود کاشی های خیابان...
سیصد و چهار ،سیصد و پنج ،سیصد و شش ...
گوشه ای می نشینی تا که آب شود بخار
عجیب نیست؟؟
فصل عاشقان
مهرش سرد است و آسمانش گریان...
هوایش غمگین و درختانش رو به ارتحال...
نمیدانم!!!!
حال عاشقان چون پاییز و خزان بغض آلود است
یا که پاییز و خزان همچون عاشقان
مجنون است...
#علی_رجبی
هرچه از آن من بود سد راهش شد تا بماند ؛
این من
این دل
این غرور و احساسم...
سدشکن خوبی بود یا که سد من خوب نبود؟؟؟
#علی_رجبی
شنبه همان جمعه است
فقط به خاطر بودن با دیگران و در جمع
مجبور است تظاهر به خوشحالی و سرزندگی کند
وگرنه صاحب خانه ی دل که نباشد
شنبه هم دلگیر و دلتنگ است...
#علی_رجبی
بیچاره پاییز!!
برای جبران بی مهری آدمیان
برای دلخوشی دل عاشقان
چه سخت مجبور است
برای دیگران
"مهرابان" باشد...
#علی_رجبی
گاهی وقتها که از دیدن صحنه ی دردناکی
منظره ی غمناکی
فیلم درامی
از دیدن محتاج دست درازی در کوچه و خیابانی
از بی وفایی معشوقه ای نزد عاشق و مجنونی
از دیدن جان دادن حیوانی
از خاموشی جوان ناکامی
دلگیر میشوم
باران میشوم
غم و اندوه میشوم ،
خوشحال میشوم که وجودی به اسم "دل"
درونم
زندگی میکند...
#علی_رجبی