گفت:
تموم شد
برو برس به زندگیت
بغض کردم...
گفتم :
"زندگیم" تو هستی
که نمیزاری برسم بهش...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۵
گفت:
تموم شد
برو برس به زندگیت
بغض کردم...
گفتم :
"زندگیم" تو هستی
که نمیزاری برسم بهش...
#علی_رجبی
آمد
تا زندگی تیره و تار مرا
رنگین کند...
همچو رنگین کمان...!!
غافل از اینکه عمر رنگین کمان
لحظاتی بیش نیست...
رفت و
جز سردی و زردی
چیزی در این زندگی ما نماند...
#علی_رجبی
خورشید هم موقع بیداری
خوش رنگ و لطیف است...
ولی موقع رفتن
دلگیر و غم انگیز...!!
هر ساعت یک روز
شدت رنگش در حالت تغییر ...
بنگر به که دل بستی؟؟
نور چشم و شدت سرخی لبش را
به چه باختی؟؟
بر باطن او خیره شو ، نه بر ظاهر آن نور شدید و نامتعادل
که باطن آن روشنگریست و ظاهر او کوری این دیده ی دل
قبل از آنکه به کسی دل تو ببندی
باطن او بین
که پس از حقه ی ظاهر
عمری ، دلگیر و غم انگیز
تو دربندی
#علی_رجبی
روزها
از پس آن رفتن تو ، می گذرد...
غرق شعر بودیم
بلکه این غم دوری
این حالت روحی ، در گذرد...
شب ها اما
خاطره های با تو بودن
از چشمِ دل من ، می گذرد...
چه سر و سری داری تو با شب های تنهایی من؟!؟!
که شب های بعد تو
در فکر خاطره های تو
آرزوی مرگ بر دل من می گذرد!!!
#علی_رجبی
"عشق"
لذتی اشک آور
سودی زیان آور
مُسکنی درد آور
محبتی عذاب آور
دارویی اعتیاد آور
معجزه ای ترس آور
آغوشی وحشت آور
آرامشی استرس آور
و
حیاتی مرگ آور است...
قبل از قدم نهادن در این جاده ی مبهم
از عشق همسفر خود مطمعن باش
نکند این مسیر به پایان برسد
درحالی که آوارها به دوش کشیده ای...!!
در حالی که زنده ای ولی مرده ای...!!
در حالی که تنها بازمانده ای...!!
نکند این مسیر به پایان برسد
و دیگر عاشق نشوی...
از عشق همسفر خود مطمعن باش
بعد در این راه قدم بردار...
#علی_رجبی
تا آمدم ماه تو باشم
نور تو باشم
دور تو گردم ؛
روز شد و
عاشق خورشید شدی...
عجب روز و شب بی قید و بندی...!!!
#علی_رجبی
با تیکه بر
"دوستت دارم" هایت
نقشه ی خانه ی آینده خویش را
با تو کشیدم...
و با اعتماد بر
"قول و قرار" هایت
با دل و جان
دیوار به دیوار این خانه را
برای تو بنا نهادم...
حال که نقشه ی رفتن کشیدی
بمان و بگو...
به چه تکیه زنم؟!؟
به چه اعتماد کنم؟!؟
به دیوار های این خانه که با قول و قرار تو ساختم...؟!؟
یا
به این آینده ای که با حرفای تو ساختم...؟!؟
#علی_رجبی
بوسه ای از آتش عشقی ماندگار
بر لب خاموش و سرد سیگار
عجب عاشقانه ی زیبایی در این روزگار
یکی جان میدهد تا دیگری بگیرد جان
یکی می میرد و دیگری می ماند نیمه جان
دوری و حسرت بوسه ای دوباره
دلتنگی و عشقی نیمه کاره
در دل سیگار میزند آتشی غمناک
و چه دردناک...
ذره ذره ی وجود سیگار میشود دود و بخار!!
اما...
چه بود؟
جنس بوسه ی تو را...؟
که پس از تو
از حسرت دیدار دوباره ی تو
دلتنگی و
بوسه ی دوباره ای از تو
این چنین تمام وجودم را آتش زده
و ذره ذره نفس هایم را پر از دود کرده؟
#علی_رجبی
با تو نقشه ها در خیالم کشیده ام
زندگی با تو را در رویا نقاشی کشیده ام
دور از منی و کشیدنی ها را کشیده ام
ناز تو
درد
عذاب
فریاد
نم
سی گار
سی گار
و سیگار...
#علی_رجبی