ارزان فروختم این بار گران را
"دل" را...
دادمش به اویی که نمیدانست
شیوه ی "دل داری" را...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۲
ارزان فروختم این بار گران را
"دل" را...
دادمش به اویی که نمیدانست
شیوه ی "دل داری" را...
#علی_رجبی
دوستت دارم هایش را جمع کرده ام ،
درون دفتری نوشته ام تا یادم بماند...
رفته است و به یادش باز کرده ام دفتر عاشقی را
تا مرور کنم عشق دوران قدیمم را...
هزاران دوستت دارم هست ولی
جز اولی
مابقی عادتی بود تکراری...
#علی_رجبی
میبینی جانم
نمیشود..!!
نمیشود چیزی را که سالها به نام کسی ست را
به راحتی به نام دیگری زد...
فکرش را بکن
آن چیز "دل من" باشد که یک عمر
به "نام تو" سند خورده باشد...
به همین خلیج تا ابد فارس قسم
محال است شدنش...
#علی_رجبی
حقیقت تکراری هر هفته ی ما
"جُمعِ میرسد و آدمی
تنهاتر میشود..."
#علی_رجبی
همین یک جمله حال دل ویران را
آباد میکند:
"امیدم به روزی ست که دادگاهی ست
که خدا
هم شاهد و هم قاضی ست..."
#علی_رجبی
هزار شب قصه بافتی تا بگویی
عاشق و دلباخته و مجنون و دلدار منی ؛
تا یکمین روز
پس از آن هزاره ی شب ، بروی
تا بگویی قصه هایت همگی
فانتزی بود و دروغ و ساختگی ؟؟!!
#علی_رجبی
خدا را خواستم که بازگردد
پاییز شد...
خدا را التماس کردم که برگردد
سرد شد...
خدا را سوال کردم که کجا هست؟!
باران شد...
خدا را پرسیدم که یادش به یادم هست؟!
ناگهان ، در باران این هوای سرد پاییزی
غروب شد...
لحظه ی رفتن خورشید بود که فهمیدم
خدا از خلقت بنده های بی وفایش
چه دلگیر و غمگین
میبارد...
#علی_رجبی
پاییز که میگفتند همین بود؟؟
پادشاه فصل ها
فصل عاشقان ، رنگ ها و برگ ها؟؟
فصل انارها ، خرمالو و نارنگی ها؟؟
همین که از تمام محاسن اش
تنها سردی مهر و
بنفشی شلغم اش
نصیبمان شد
#علی_رجبی
به آمدن یک روز خوب یقین دارم
آنچه محال است آمدنش ،
آمدن یک شب خوب است...
#علی_رجبی