حق با پدرم بود
طلب ، گنج است...
اگر جایی طلبی داشتی و تلاش کردی و ندادند
خودت را ناراحت نکن
چرا که طلب ، گنج است
روزی هست که مجبورند حق تو را بدهند
روزی که شاید خیلی ها به آن روز اعتقادی نداشته باشند
ولی
- ۰ نظر
- ۰۵ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۱
حق با پدرم بود
طلب ، گنج است...
اگر جایی طلبی داشتی و تلاش کردی و ندادند
خودت را ناراحت نکن
چرا که طلب ، گنج است
روزی هست که مجبورند حق تو را بدهند
روزی که شاید خیلی ها به آن روز اعتقادی نداشته باشند
ولی
تو را پیامبرش خواندم
وقتیکه عشق را دین دیدم...
پرستیدم
نکو داشتم
وقتیکه به تو و این دین روی آوردم
ولی حیف
وقت کفر فهمیدم
کلام راست تو و این دین
همه دروغ بود و دروغ بود و دروغین
#علی_رجبی
عشق و عاشقی را با ما تمرین کرد و رفت...
رفت و با دیگری جفت شد و زندگی کرد...
به گمانش عشق را آموخته است
بودن با دیگران را فهمیده است...
ولی غافل
غافل که هیچ نیاموخت و هیچ نفهمید...
که عشق به ماندنش عشق است
نه به رفتنش...
که بودن با دیگران به تعهد و قول و قرارش بودن است
نه به بی وفایی و جفای به عهد و پیمانش...
#علی_رجبی
زیادی کم بود
دوست داشتنت
آنقدر کم که زیادی بود
بودنم...
#علی_رجبی
ارزش جنگیدن نداشت
برای کسی که خود
قصد جنگیدن نداشت...
#علی_رجبی
تیری که زدی
از دل و جان و تن ما ،
بگذشت...
با آتش مردادت چه کند
این دل داغ دیده ی سوزانم...؟!
ای صاحب چرخ و فلک و روز و شب و هرچه که نامی
اندکی صبر
حال من و این دل عاشق
همه ویران ست...
اندکی رحم
عمر من و این عمر جوانی
همه در فصل خزان ست...
#علی_رجبی
رفت و دیگر از مرگ
ترسی نیست...
مگر مرده را از مردن
هراسی ست؟؟
#علی_رجبی
پیچیده اش نکنید
حتی انکارش هم نکنید
عشق هست
آدم عاشق شدنش هم هست
ولی...
آدم با وجدان کم است !!
که اگر گفت میمانم
بماند
که سر بحث و قهری
جا نزند
که وقت رفتن...
اصلا آدم با وجدان
بعد قول و قرارش بر ماندن و عشقش
لحظه ای فکر رفتن ،
نمیکند...
حال اگر رفت
نگویید عشق نیست و عاشق نیست
بگویید وجدان نیست و آدم با وجدان نیست...
#علی_رجبی
آمد و
خندید...
عاشق شد و
خندید...
عاشقم کرد و باز هم
خندید...
خاطره ها ساخت و هر بارش
خندید...
نماند...
رفت و آخرین بار هم
خندید...
امان از خنده هایش
چه موقع آمدن و
چه موقع رفتنش
یکی قند در دل آب کرد و یکی دیگر
بر زخم دل
نمک زد...
#علی_رجبی
ه خوابم به خیالم گاهی اوقات
تو نیا
روز و شب وقت خلوت به سراغم
تو نیا...
بگذر از من تا که ببینم طعم تنهایی
چیست
همانی که بود و
دیگر از آن خبری نیست...
بگذر از من