انقراض عشق
یا که نام دیگرش وفاداری ،
بزرگترین
انقراض تاریخ بشریت است
که انسان های امروزی
به چشم خود دیده و
لمس کرده اند...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۵۷
انقراض عشق
یا که نام دیگرش وفاداری ،
بزرگترین
انقراض تاریخ بشریت است
که انسان های امروزی
به چشم خود دیده و
لمس کرده اند...
#علی_رجبی
کاری ندارم که خدا رو قبول دارید یا که نه
کاری ندارم که دین دارید یا که نه
قسم هم نمیدهم
فقط حواستان باشد
یک رفتن میتواند یک آدم را نابود کند
در هر سنی که باشد
جدای از هر جنسیتی که دارد
نابود کردنش همان اتفاق رفتن است
زنده بودنش پای همان ماندن است
اگر خدا ندارید ، دیگران خدایی دارند که خدایی کردن را خوب میداند
اگر دین ندارید ، دیگران دینی دارند که برای هر آمدن و رفتن کلامی از خدا دارند...
مراقب باشید
کاری نکنید رفتنتان پای خدا و دین دیگران را به زندگی شما باز کند
به خدای خودم قسم
که خدای آدم ها ، خدایی کردن را خوب بلد است
اسمش را بگذارید شانس
یا که بخت و اقبال
ولی خدا نکند که چوبش را بخورید...
آنجاست که میفهمید خدایی هم هست که خدایی میکند
و امان
امان از شبی که بنده ی خدا از خدایش عدالت بخواهد
امان از روزی که مخلوقش از خالقش حکم تقاص بخواهد
میخندی؟؟
خنده ی بنده ی دل شکسته ی خدا
دیدنی تر از خنده ی توست...
هرچه از دستش بر آید میکند
این خدا با آن خدای دیگران زمین تا آسمان فرق دارد
خدای دلشکسته ها گریان است
از دست رفتن ها و نماندن های بنده های دیگرش ، عاصی ست
هرچه باید کرد را میکند تا که خنده ی بنده ی دلشکسته اش را دوباره ببیند
حتی اگر آن کار
نابود کردن زندگی تویی باشد
که با پای خودت آمده ای ی و با پای خودت هم رفته ای...
میدانی
خنداندن بنده های دلشکسته خیلی سخت است
ولی خدا راهش را میداند
چرا که خدا درد و دل های شبانه ی آنها رو گوش میدهد
میداند که چه میخواهند
میداند که دلشان چه میخواهد...
خدا بنده هایش را همیشه و همه حال خندان میخواهد
حتی اگر مجبور شود خلاف میلش چوبی بر تو و زندگی تویی که رفته ای بزند
اینکار را میکند تا خنده ی بنده ی دلشکسته خودش را باز هم ببیند
مراقب دل دیگران باشید
درد و دل های شبانه ی آدم های دلشکسته را خدا
همیشه می شنود و همیشه عملی میکند...
از من گفتن بود
مراقب رفتن هایتان باشید...
#علی_رجبی
خنده اش ، شفای دلتنگی هایم بود
هنوز هم عکس خنده هایش را دارم ولی
بودنش
خودش
چیز دیگری بود...
نگران احوال پریشانم بود
صدایش مسکن دردهایم بود
هم پای شب بیداری هایم بود...
چشمانش
آخ که چشمانش
معجزه ای از معجزات خلقت بود...
درمان هر دردم را دستش ،
شفابخش بود...
او
تنها یک آدم بود ولی
مرده ای چون مرا با او
همیشه زنده بود...
راستش همین است
تنها طبیبم
تنها و تنها ،
او بود....
#علی_رجبی
می دانم که هر آمدنی ، رفتنی هم دارد...
ولی اگر عاشقش کردی
بمان...!!
با این "معجزه ی ماندن" ست
که هنوز هم میشود "به عشق ایمان آورد"...
بمان و بگذار
این "دین عشق"
هنوز هم باور پذیر باشد...
#علی_رجبی
یکی را دوست می داشتم و
می دانست...
ولی افسوس...
افسوس که دوست داشتن را
عشق را
خواستن را
هیچ کدام نمیدانست...
#علی_رجبی
دل خوش بودیم به همین ماه پر نور
به همین نور شب های تنهایی کم نور
به همین هم صحبت نزدیک و یاور دور
به همین مهتاب و همین سنگ صبور
این همه گرفتی از من و این دل
بس نبود؟؟
یار و خنده و زندگی و این خواب و خیال را
که تو همه سند زدی و گرفتی و بردی
این آخرین همدم و هم صبحت شب های ما را
تو نگیر...
به نام خودت قسم
که شب های ما خودش تار است
از آنی که هست
تاریک ترش نکن...
#علی_رجبی
نوشته بود
"من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است"
مینویسم
من از تنه ی تنومند درختان باغمان فهمیدم
تا زندگی هست
باید زندگی کرد...
#علی_رجبی
شب ها را میخوابم در نبودت
غصه ای نیست شب ها
که رفته ای و نمانده ای و تنها شده ام این روزها
هرشب که خاطره های تو به ذهنم حمله ور میشود
جمله ای به دلم میگویم که آرام میگیرد...
"اندکی صبر
وقت سحر نزدیک است"
و همین جمله آتشی خاموش میکند در دلِ سوخته و سوزانم
که آرام و ساکت و بی صدا میخوابد این دل بی قرارم
میخوابد به امید دیدارت
در فردا و صبحی دیگر...
هر صبح اما
داستان فرق میکند
تا بیدار میشود نام تو را میخواند
به دنبال تو این خانه ی متروکه را قدم میزند
برای یافتن تو ، کل شهر را خبردار میکند...
مگر آرام میگیرد این دل بی زبان و نفهمم
دیگر هیچ حرف و هیچ جمله ای رامش نمیکند...
حق دارد !!
سحر شده است و
میدانی چه می سوزاند دل را؟؟
اینکه هرجا میروم
شعر هر شاعری را میخوانم
نوشته ی هر نویسنده ای را مرور میکنم
همه یک صدا می گویند
اگر عاشقت باشد میماند و هرگز نمی رود...
میسوزم
میسوزم که
سوی من اگر می آیید
آهسته گام بردارید...
حوالی من
آسمان خون میبارد و زمین
به خرده های شکسته ی دلم شده است تزیین...
مبادا که چشمتان بسوزد و دلتان خون شود...
که مبادا تقصیرش به پای یار دیرینم قفل شود...
گناه رفتنش خود به تنهایی
بار سنگینی ست که به دوش دارد...
راه سفرش را
دشوار تر از آنی که هست
نکنید...
#علی_رجبی