دلم گرفته
به اندازه آن تنهایی که
عکس نوشته ای دید با این متن:
"یه عده هم هستن
که همیشه و همه جا تنهان"
تنهایی که اسم خودش را
در کامنت ها تگ کرده بود...!!
تا این حد دلم گرفته
و
تنهام...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۲۶ دی ۹۶ ، ۱۶:۳۲
دلم گرفته
به اندازه آن تنهایی که
عکس نوشته ای دید با این متن:
"یه عده هم هستن
که همیشه و همه جا تنهان"
تنهایی که اسم خودش را
در کامنت ها تگ کرده بود...!!
تا این حد دلم گرفته
و
تنهام...
#علی_رجبی
"بیشعور" شخص خاصی نیست
"بیشعور" آن حیوان خاص هست که
وسط رابطه ی دوست خودش و دیگری
نفر سومی را وارد میکند...!!
آن هم فقط به نیت بوجود آوردن
رابطه ای بهتر
فقط برای دوست خودش...
"بیشعور" اینچنین حیوان خاصی هست
"لطفا در هیچ رابطه ای حیوانی بیشعور نباشید"
"لطفا از این حیوانات بیشعور فاصله بگیرید"
#علی_رجبی
افتاد از چشمش
مهرم
با همان شیرینی حرف رقیبم...
افتاد از چشمم
مهرش
با همان شوری باران دلم...
چشم بستی از این ناله ی دل
زخم گذاشتی بر این دیده ی دل
چه چشم شیرینی که نگفتی به رقیبم!!
چه چشم شوری که ندیدی از آه دلم!!
امان
امان از آن چشم
که هم شور باشد و هم زخم
پناه
پناه از آن دل
که هم چشم باشد و هم دل
#علی_رجبی
زمان ؛
واژه ای که تغییر داد حرف هایت را
واژه ای که تغییر داد قول و قرارهایت را
"خواهم ماند" برای آینده
که تو در گذشته میگفتی...
"ماندم" برای گذشته
که تو حال گفتی...
"می مانم" برای حال
که تو
هیچ وقت
نگفتی...!!
زمان ؛
واژه ای که نشان داد "تو" را...
واژه ای که نشان داد "عشق تو" را...
#علی_رجبی
این روزها باید برای زنده ها فاتحه خواند
نه برای مردگان...!!
زنده هایی که برای فراموشی گذشته و خاطرات
هر روز می میرند
و
هر شب جان میدهند...
باید حمدی خواند و به خدا گفت
"خاطراتشان را بیامرز
و
دلشان را شاد کن..."
#علی_رجبی
دیر فهمیدم
هربار دسری ، نوشیدنی یا غذایی با سلیقه ی خودش سفارش میداد
هیچ وقت ، هیچ وقت تا آخر تمامش نمیکرد
هربار هم میپرسیدم چرا نمیخوری؟
میگفت دیگر دوست ندارم... سیر شدم... میلی ندارم...
همان سفارشی که خودش با سلیقه ی خودش انتخاب میکرد...
و چقدر دیر فهمیدم
من هم سلیقه ی او بودم
من هم انتخاب او بودم
و من هم روزی دلش را خواهم زد
و یک روزی از من سیر خواهد شد
و یک آن روز آخر اتفاق افتاد...
حالا میفهمم که چقدر دیر فهمیدم...
#علی_رجبی
وقتی خواستم سوار اتوبوس بشم
دلم میخواست تنها باشم حتی تو این مکان عمومی
اتوبوس کاملا خالی بود، رفتم آخرین صندلی نشستم و منتظر شدم تا حرکت کنه
دلم گرفته بود ، تو خودم بودم ، به گذشته فکر میکردم و به آینده ای که همه اش خیال پردازی بود
عادت به خیال پردازی زیاد داشتم ولی یکم سرد شدم یا بهتر بگم خسته شدم
قبلا که بود غرق در رویای زندگی با اون بودم
حالا که رفته به خیال پردازی های زندگی با اون که فکر میکنم دلم میگیره و سرد میشم از رویاپردازی دیگه ای برای آینده خودم....
هر دقیقه که میگذشت تعداد سرنشین های اتوبوس بیشتر میشد
(ادامه در ادامه مطلب)
زن ها حق دارند
حرف یک عمر زندگیست
حق دارند تو را به مردی دیگر
مردی با شرایط مالی بهتر ترجیح بدهند
هرچند عمری با تو بوده اند
هرچند قول و قراری گذاشته باشند
آنها حق دارند...!!
مرد ها هم حق دارند
(ادامه ی متن در ادامه ی مطلب)
مراقب دوستان معشوقه ی خود باشید...
مراقب حسادت دوستان معشوقه ی خود باشید...
آنها از پشت خنجر نمیزنند
بلکه اسلحه ای با تیرهای حسادت پر میکنند و
منتظر میمانند و منتظر میمانند تا شکافی مابین شما و او رخ دهد
آنجاست که تیر خلاص را به قلب این رابطه میزنند...
در زمان ناراحتی ها دوست ترین دوست او میشوند
در زمان قهرها و دوری ها آیات جدایی را در گوش او تلاوت میکنند...
همان دوستانی که در حالات دیگر از آنها خبری نیست
همان دوستانی که در مواقع احتیاج از آنها خبری نیست...
و چه نمیکنند این دشمنان در پوست دوست...
دشمنانی که حتی نزدیکان خود را قربانی میکنند
و وارد رابطه شما میکنند
تا رابطه ی شما و معشوقه ی شما نابود شود
مراقب دوستان معشوقه ی خود باشید...
مراقب حرفها و رفتارهای دوستان معشوقه ی خود باشید...
#علی_رجبی