باید تنها بود
یا که دل شکسته
یا که جفا دیده
تا فهمید
"طلوع"
تا چه حد دلگیر تر و غم انگیز تر از
"غروب" است...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۱۵
باید تنها بود
یا که دل شکسته
یا که جفا دیده
تا فهمید
"طلوع"
تا چه حد دلگیر تر و غم انگیز تر از
"غروب" است...
#علی_رجبی
به او بگویید دوستش دارم...
زبان مرا ،نوشته هایم را ، حتی شعرهایم را
هیچ نمیفهمد...
نمیدانم ، دوست داشتن کجایش نامفهوم است...
به چه زبانی بگویم ، بنویسم ، بخوانم که بداند دوستش دارم...
بگوییدش عاشقی این گوشه ی شهر دور از او می نویسد
سطر به سطر ، بیت به بیت حتی کلمه به کلمه
که" او را دوستش دارم"...
بگوییدش رسوای پایین و بالای شهر شده است عشقش
بگوییدش مسخره ی کوچه و برزن شده است شعرهایش
بگوییدش که من دوس...
صبر کنید!!!
شما چه؟؟ زبانم را میفهمید؟؟ نوشته هایم را میفهمید؟؟ اصلا عشق را میفهمید؟؟
میفهمید که عشق دیوانه ام کرده است...؟؟
که من هیچ نمیدانستم از شعر ولی عشقش شاعرم کرد..؟؟
اصلا این ها همه هیچ ، شما چه؟؟
دوست داشتن را میفهمید..؟؟
#علی_رجبی
دلی در حوالی کوچه پس کوچه های عشق
نزدیک خیابان خزان
روبروی پارک برگریزان
لابه لای نم نم باران
گمشده است...
از یابنده تقاضا میشود
نیمه ی گمشده ی مرا
به سوی جاده ی عشق
به سمت خانه ی دل
روانه کند...
مژدگانی شما محفوظ است...
#علی_رجبی
همه مزه های دنیا را چشیده ام
حتی تنهایی
عاشقی
بی وفایی...
فقط مزه ی "ماندن یار" ماند
که مزه مزه کردنش
به دلم ماند...
آخ...
آخ که به یاد یارم
دلم برای بودنش
آب افتاد...
#علی_رجبی
نگینی نشان عشقش کرد
با دست خود نثار دستم کرد...
چشم هر نا اهلی را
از من و دستم
با نگینش دور میکرد...
به عشقش خوش بودیم و هر روز
عاشقت تر از دیروزم میکرد...
وقت دلتنگی
نشانش
آرام و آرامم
ساعت هم به عقب برگشتن و جبران کردن را میداند
ولی توی مثلا آدم
نه...
#علی_رجبی
گفته بودند از هرچه بترسی
به سرت می آید...
ترس رفتنش را داشتم
به سرم نیامد
ولی دماری از دلم در آورد نماندش
که هرکه و هرچه بگویند
"دوستت دارم"
"عاشقتم"
وصله نمیخورد تکه های خورد شده ی دلم...
#علی_رجبی
خیره به چشمانم
آینه را پرسیدم
خدا کیست؟؟
خدا چیست؟؟
پاسخی خندان داد
درونم بین که خودآ ،
درونِ درونم هست...
نام اعظمش "دل" و نام دیگرش "وجدان" است...
تا که بیدار باشد و هوشیار
تا که رحم دارد و مهربان
خودآ ،
درونت میشود ظاهر و آشکار...
خواستم بپرسم که کجا بود
وقت رفتن یارم خدایم...!!
اندکی اندوه گرفت درونش را...
اندکی بخار برونش را...
نم نمی شوری چشم غمگینش را
که خودآ یم بیدار بود اما
خودآ یش خواب بود
و بی رحم
و بی وفا...
#علی_رجبی
شلوغ ترین جای جهان
دل من است...!!
که جان و جهانم در آن
جا خوش کرده است...
#علی_رجبی
سادگی
جرم بزرگی ست که مجازاتش
نه که مرگ
نه که حبس
بلکه زیست و زندگی
در حصارِ مردمانِ
بی وجدان ست...
#علی_رجبی