این روزا همه دنبال متن های کوتاه هستند
کسی به نوشته های بلند توجهی نمیکند
فکر کنم تو هم یکی از همانها هستی...
این همه بلند نوشتم که
"بمــــــــــــــــــــــــــــان"
که
- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۰
این روزا همه دنبال متن های کوتاه هستند
کسی به نوشته های بلند توجهی نمیکند
فکر کنم تو هم یکی از همانها هستی...
این همه بلند نوشتم که
"بمــــــــــــــــــــــــــــان"
که
بوسه های او را دوست میدارم...
هم شیرین است و هم تند و تلخ
تا لب از او جدا نکنم ، لب از لبم برنمیدارد
همیشه همراهم هست
چه در خوشحالی هایم و چه در ناراحتی هایم
هم قدم و همراه قدم زدن هایم هست
با من آهنگ گوش میدهد ، همان آهنگی که من گوش میدهم...
فکر کنم دوباره عاشق شده ام...!!
ولی اینبار فقط به خاطر وفادر بودنش هست که او را میخواهم...
آخر میدانی
هوای آدم هایی که صاحب نوشته های غمگین هستند را داشته باشید
فکر نکنید آنها نمیتوانند عاشقانه بنویسند
از عشق و زلف و خنده و یار و بوسه
میتوانند...
حتی خیلی هم بهتر و ماهرتر از خیلی های دیگر
ولی دروغگو نیستند...!!
نمیتوانند از حسی بگویند که خود هیچ ندارند...
برای
دل بریدی و گذاشتی به کنارم
در کوزه گذاشتی که بنوشم آن همه آبش
رفتی و بر دل ما زخمی به جا ماند
کوزه برداشتیم که بنوشیم که شود زخم دلم پاک
آخ که چه شور است
چه تلخ و چه عجیب است
چه تند و چه غریب است..!!
وای بر من و بر ما
آن که آب نیست
آن
بعضی ها ، آدمها را مثل قرص می بینند
قرص های آرامش بخش
این بعضی ها برای آرام شدن و داشتن آرامش با شما وارد رابطه میشوند
و وای به روزی که نتوانید آرامشان کنید
شما را مانند یک پوکه خالی قرص دور میریزند
و در اولین و نزدیک ترین مکان ممکن قرصی دیگر برای خود تهیه میکنند...
این بعضی ها اصلا به شما و دل شما توجهی ندارند
بلکه
میدانم که میشود
میشود دوباره خوشحال بود
دوباره خندید
دوباره عاشق شد
دوباره کسی را دوست داشت
دوباره خاطره ساخت...
میدانم که میشود
اصلا نه دوبار بلکه چندین بار...
ولی این تو هستی که نمیدانی
نمیدانی که همه این دوباره ها و چند باره ها
همه تکراریست...!
تکراری که در همه آن ها حضور داری
تکراری که همه آنها مرا به یاد تو می اندازند...
همه آن میشودها شدنیست
ولی فراموش کردن تو در آن تکرارها ناشدنیست...
حال تو بگو
باز هم میگویی میشود؟
فراموش کردن تو را میگویم...
نادیده گرفتن حضور تو در دلم را...
#علی_رجبی
بیا برگردیم به عقب
من و تو باهم
به چند سال پیش
میخواهم نشانت بدهم
من هم میتوانستم بروم
نه یک بار بلکه چندین بار
ولی ماندم
چون
هربار به خیانت او فکر میکنم
در دلم آشوب میشود...
ولی کمی که میگذرد آرام میشوم
خدا رو حس میکنم
مثل مادری که در آغوشم میگیرد
مثل پدری که سرم را بر شانه هایش میگذارد
مثل خواهری که با من درد و دل میکند
وقتی در ذهنم به کارهای او فکر میکنم
به خیانتش
تنها خداست که با من حرف میزند
"آرام باش
بسپار به من
بگذار شاد باشد
شادی تو هم فرا میرسد
بگذار برود
تو هم یادت برود من این کار او را فراموش نمیکنم
آرام باش
من هستم"
خدا را دوست دارم
چون
تنها خداست که حال مرا میفهمد
تنها خداست که حضورش آرامم میکند...
تنها خداست که جواب کارهای تو را خواهد داد...
برای همین ، همه چیز را سپرده ام دست خودش...
#علی_رجبی
عشق واقعی را زمان و مکان مشخص میکند
هیچ وقت تا به زمان و مکانش نرسیدید فکر نکنید که او واقعا عاشق شماست
این عاشقی نیست این وابستگیست
زمان و مکانش همان هست که در آن همیشه جدایی رخ میدهد
در آن همیشه خیانت رخ میدهد
زمانش آن زمانیست که شما گرفتارید
زمانش آن زمانیست که او از شما دلخور است
زمانش آن زمانیست که
بزرگ شدم
به امید اینکه
تمام زمین خوردن ها
تمام زخم های روی بدنم
یادم برود...
آهای دنیا...!!!
بگذار بچه شوم
تا دل تکه تکه شده ام دل شود
تا زخم های روی دلم پاک شود
تا دوباره بلند شوم
تا او را فراموش کنم...
#علی_رجبی