علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

نوشته ها و دلنوشته های علی رجبی

علی رجبی

تک تک واژگان هر شعری ،
عشقی را بروز میدهند
که نویسنده اش
هنوز هم عاشق است...

پ ن : نظرات شما دوستان عزیز
قوت قلبی ست از جانب قلب مهربانتان
ما را از این مهربانی بی بهره نگذارید...

طبقه بندی موضوعی

۱۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

به راه افتادن پاهایت

خیابان پشت خیابان زیر ذره بین آفتاب سر به زیر به دنبال کاشی های پیاده روها ، میروی تا که روشن شود اجاق کفش ها تا که خسته شود کاشی های خیابان...

سیصد و چهار ،سیصد و پنج ،سیصد و شش ...

گوشه ای می نشینی تا که آب شود بخار 

  • علی رجبی

عجیب نیست؟؟

فصل عاشقان

مهرش سرد است و آسمانش گریان...

هوایش غمگین و درختانش رو به ارتحال...


نمیدانم!!!!

حال عاشقان چون پاییز و خزان بغض آلود است

یا که پاییز و خزان همچون عاشقان

مجنون است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

هرچه از آن من بود سد راهش شد تا بماند ؛

این من

این دل

این غرور و احساسم...

سدشکن خوبی بود یا که سد من خوب نبود؟؟؟

#علی_رجبی

  • علی رجبی

شنبه همان جمعه است

فقط به خاطر بودن با دیگران و در جمع

مجبور است تظاهر به خوشحالی و سرزندگی کند

وگرنه صاحب خانه ی دل که نباشد

شنبه هم دلگیر و دلتنگ است...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

گاهی وقتها که از دیدن صحنه ی دردناکی

منظره ی غمناکی

فیلم درامی

از دیدن محتاج دست درازی در کوچه و خیابانی

از بی وفایی معشوقه ای نزد عاشق و مجنونی

از دیدن جان دادن حیوانی

از خاموشی جوان ناکامی

دلگیر میشوم

باران میشوم

غم و اندوه میشوم ، 

خوشحال میشوم که وجودی به اسم "دل"

درونم

زندگی میکند...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

غبطه میخورم که چرا دیر به دنیا آمده ام ، آری دیر...

آنقدر دیر که مزه ی تلخی این حسرت حسابی لابه لای خرده های تکه شده ی دلم مانده است...

کاش و اِی کاش که من هم به زمان پدر و پدرانمان دنیا را برای اولین بار میدیدم

آری میدانم ، نه اینترنتی بود و نه حتی کوچکترین امکاناتی که بشود با آنها زندگی روزمره ی خود را به راحتی گذراند ، میدانم که حتی نانی هم برای خوردن نبود، حتی از جاهلیت آن دوران هم باخبرم

ولی نمیدانید 

  • علی رجبی

میبینی جانم

نمیشود..!!

نمیشود چیزی را که سالها به نام کسی ست را

به راحتی به نام دیگری زد...

فکرش را بکن

آن چیز "دل من" باشد که یک عمر

به "نام تو" سند خورده باشد...

به همین خلیج تا ابد فارس قسم

محال است شدنش...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

حقیقت تکراری هر هفته ی ما

"جُمعِ میرسد و آدمی 

تنهاتر میشود..."

#علی_رجبی

  • علی رجبی

خدا را خواستم که بازگردد

پاییز شد...

خدا را التماس کردم که برگردد

سرد شد...

خدا را سوال کردم که کجا هست؟!

باران شد...

خدا را پرسیدم که یادش به یادم هست؟!

ناگهان ، در باران این هوای سرد پاییزی

غروب شد...

لحظه ی رفتن خورشید بود که فهمیدم

خدا از خلقت بنده های بی وفایش

چه دلگیر و غمگین 

میبارد...

#علی_رجبی

  • علی رجبی

پاییز که میگفتند همین بود؟؟

پادشاه فصل ها

فصل عاشقان ، رنگ ها و برگ ها؟؟

فصل انارها ، خرمالو و نارنگی ها؟؟

همین که از تمام محاسن اش

تنها سردی مهر و

بنفشی شلغم اش 

نصیبمان شد

#علی_رجبی

  • علی رجبی