ارزش نداشت...
گوش دادن به حرف هایش
وقتیکه در دروغ گفتن
حرف نداشت...
#علی_رجبی
- ۰ نظر
- ۲۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۱۶
ارزش نداشت...
گوش دادن به حرف هایش
وقتیکه در دروغ گفتن
حرف نداشت...
#علی_رجبی
بعضی ها ، آدمها را مثل قرص می بینند
قرص های آرامش بخش
این بعضی ها برای آرام شدن و داشتن آرامش با شما وارد رابطه میشوند
و وای به روزی که نتوانید آرامشان کنید
شما را مانند یک پوکه خالی قرص دور میریزند
و در اولین و نزدیک ترین مکان ممکن قرصی دیگر برای خود تهیه میکنند...
این بعضی ها اصلا به شما و دل شما توجهی ندارند
بلکه
هربار به خیانت او فکر میکنم
در دلم آشوب میشود...
ولی کمی که میگذرد آرام میشوم
خدا رو حس میکنم
مثل مادری که در آغوشم میگیرد
مثل پدری که سرم را بر شانه هایش میگذارد
مثل خواهری که با من درد و دل میکند
وقتی در ذهنم به کارهای او فکر میکنم
به خیانتش
تنها خداست که با من حرف میزند
"آرام باش
بسپار به من
بگذار شاد باشد
شادی تو هم فرا میرسد
بگذار برود
تو هم یادت برود من این کار او را فراموش نمیکنم
آرام باش
من هستم"
خدا را دوست دارم
چون
تنها خداست که حال مرا میفهمد
تنها خداست که حضورش آرامم میکند...
تنها خداست که جواب کارهای تو را خواهد داد...
برای همین ، همه چیز را سپرده ام دست خودش...
#علی_رجبی
عشق واقعی را زمان و مکان مشخص میکند
هیچ وقت تا به زمان و مکانش نرسیدید فکر نکنید که او واقعا عاشق شماست
این عاشقی نیست این وابستگیست
زمان و مکانش همان هست که در آن همیشه جدایی رخ میدهد
در آن همیشه خیانت رخ میدهد
زمانش آن زمانیست که شما گرفتارید
زمانش آن زمانیست که او از شما دلخور است
زمانش آن زمانیست که
بزرگ شدم
به امید اینکه
تمام زمین خوردن ها
تمام زخم های روی بدنم
یادم برود...
آهای دنیا...!!!
بگذار بچه شوم
تا دل تکه تکه شده ام دل شود
تا زخم های روی دلم پاک شود
تا دوباره بلند شوم
تا او را فراموش کنم...
#علی_رجبی
عشق مثل یک انسان در زندگی شماست
میتواند عمیق باشد مثل حضور پدر مادر خواهر برادر
میتواند صمیمی باشد مثل یک دوست
میتواند لحظه ای باشد مثل عبور یک رهگذر
عشق واقعی را نمیشود فراموش کرد!!
لحظه ای به نبود پدر مادر خواهر برادر فکر کنید...
نبود آنها را تا آخر عمر میشود فراموش کرد؟؟؟ خاطراتی که شما با خانواده داشتید تا آخرین روز زندگی با خود همراه دارید
قدر این عشق های واقعی را بدانید
عشق هایی که نه تنها در یک ماه...
نه تنها در 6 ماه...
(ادامه در ادامه مطلب)
رفتنت را محالی بود غیرممکن!!
محال و غیرممکن را میشود باور کرد
رفتنت را هرگز...
#علی_رجبی
خدا رو چه دیده ای؟؟
شاید گناه من
همان نگاه کودکی بود که در ایستگاه
به دنبالم بود...
همان کودکی که با صدایش
در فکر فروش آدامسی به من بود...
و عجله ای که آن موقع همراهم بود...
گناهم شکستن دل همان کودک بود...
همان دلی که ساده و صاف و بی ریا بود...
اما او کودکی بیش نبود
حال بزرگ شده و حتی لحظه ای مرا یادش نیست
ولی چه گیرا بوده است دعایش
باید خدا رو شکر کنم که او مرا فراموش کرده است
با یک دعایش این چنین زندگی مرا وارون کرده است
وای به این زندگی اگر او هر روز و هر شب مرا با آه و نفرینش یاد میکرد...پناه بر خدا...
و اما گناه تو
(ادامه در ادامه مطلب)
می گویند
از هر دست بدهی با همان دست پس میگیری..!!
این من را
این دل را
مگر با دست خود به تو ندادم؟؟
چرا همان من سابق را
همان دل را
موقع رفتنت
دوباره پس ندادی؟؟
آمدی و به تاراج دادی
هرچه نامش عشق و دل و من بود
رفتی و به یغما بردی
هرچه نامش عشق و دل و من بود....
#علی_رجبی
دلم گرفته
به اندازه آن تنهایی که
عکس نوشته ای دید با این متن:
"یه عده هم هستن
که همیشه و همه جا تنهان"
تنهایی که اسم خودش را
در کامنت ها تگ کرده بود...!!
تا این حد دلم گرفته
و
تنهام...
#علی_رجبی